کلمه جو
صفحه اصلی

قراب

فرهنگ فارسی

( اسم ) غلاف شمشیر نیام جمع : قربان .
لقب گروهی از محدثان است

فرهنگ معین

( ~ . ) [ ع . ] (اِ. ) غلاف شمشیر، نیام .
(قَ رّ ) [ ازع . ] (اِ. ) ظرف شیشه ای ، قرابه .
(قِ ) [ ع . ] (مص ل . ) پای برداشتن جهت جماع .

( ~ .) [ ع . ] (اِ.) غلاف شمشیر، نیام .


(قَ رّ) [ ازع . ] (اِ.) ظرف شیشه ای ، قرابه .


(قِ) [ ع . ] (مص ل .) پای برداشتن جهت جماع .


لغت نامه دهخدا

قراب. [ ق ِ ] ( ع مص ) مقاربة. ( منتهی الارب )( ناظم الاطباء ). || گام نزدیک گذاشتن. || پای برداشتن جهت گائیدن. ( منتهی الارب ). || ( اِ ) نیام شمشیر. غلاف که شمشیر با نیام در وی باشد. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) :
چون کسی نیست مرد معرکه ام
تیغ آن به که در قراب کنم.
حیاتی گیلانی ( از آنندراج ).
در ترکی نیز به این معنی آمده. ( آنندراج ). || به معنی ظرفی از شیشه ، ظاهراً قرابه. ( یادداشت های قزوینی ج 6 ). || ج ِ قَربان. ( منتهی الارب ). رجوع به قَربان شود.

قراب. [ ق َ ] ( ع اِ ) نزدیک. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). گویند: افعل ذلک بقراب ؛ ای بقرب. ( منتهی الارب )؛ یعنی بزودی بکن این را. ( ناظم الاطباء ).
- قراب الشی ؛ هرچه قریب مرتبه آن باشد. ( منتهی الارب ). هرچه نزدیک و قریب بمرتبه آن چیز باشد. ( ناظم الاطباء ). گویند: لو ان لی قراب هذا ذهباً؛ ای مایقارب ملاه.لو جاء بقراب الارض ؛ ای بما یقاربها. ( ناظم الاطباء ).

قراب. [ ق ِ ] ( اِخ ) ابن مالک بن عوف نصری امیرالامراء مشرکان حُنَین بود و هم درآن جنگ مسلمان شد. ( تاریخ گزیده چ لندن ج 1 ص 242 ).

قراب. [ ق ُ ] ( اِخ ) کوهی است به یمن. ( منتهی الارب ) ( معجم البلدان ).

قراب. [ ق َرْ را ] ( اِخ ) لقب ابوعلی محمدبن محمد هروی مقری است. ( منتهی الارب ).

قراب. [ ق َرْ را ] ( اِخ ) لقب گروهی از محدثان است. ( منتهی الارب ).

قراب . [ ق َ ] (ع اِ) نزدیک . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). گویند: افعل ذلک بقراب ؛ ای بقرب . (منتهی الارب )؛ یعنی بزودی بکن این را. (ناظم الاطباء).
- قراب الشی ٔ ؛ هرچه قریب مرتبه ٔ آن باشد. (منتهی الارب ). هرچه نزدیک و قریب بمرتبه ٔ آن چیز باشد. (ناظم الاطباء). گویند: لو ان لی قراب هذا ذهباً؛ ای مایقارب ملاه .لو جاء بقراب الارض ؛ ای بما یقاربها. (ناظم الاطباء).


قراب . [ ق َرْ را ] (اِخ ) لقب گروهی از محدثان است . (منتهی الارب ).


قراب . [ ق َرْ را ] (اِخ ) لقب ابوعلی محمدبن محمد هروی مقری است . (منتهی الارب ).


قراب . [ ق ِ ] (اِخ ) ابن مالک بن عوف نصری امیرالامراء مشرکان حُنَین بود و هم درآن جنگ مسلمان شد. (تاریخ گزیده چ لندن ج 1 ص 242).


قراب . [ ق ِ ] (ع مص ) مقاربة. (منتهی الارب )(ناظم الاطباء). || گام نزدیک گذاشتن . || پای برداشتن جهت گائیدن . (منتهی الارب ). || (اِ) نیام شمشیر. غلاف که شمشیر با نیام در وی باشد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) :
چون کسی نیست مرد معرکه ام
تیغ آن به که در قراب کنم .

حیاتی گیلانی (از آنندراج ).


در ترکی نیز به این معنی آمده . (آنندراج ). || به معنی ظرفی از شیشه ، ظاهراً قرابه . (یادداشت های قزوینی ج 6). || ج ِ قَربان . (منتهی الارب ). رجوع به قَربان شود.

قراب . [ ق ُ ] (اِخ ) کوهی است به یمن . (منتهی الارب ) (معجم البلدان ).


فرهنگ عمید

غلاف شمشیر یا خنجر، نیام.

دانشنامه عمومی

مختصات: ۳۲°۰۱′۵۷″ شمالی ۵۰°۲۳′۱۱″ شرقی / ۳۲٫۰۳۲۵۰°شمالی ۵۰٫۳۸۶۳۹°شرقی / 32.03250; 50.38639
فهرست روستاهای شهرستان اردل
فهرست روستاهای ایران
قراب، روستایی از توابع بخش مرکزی شهرستان اردل در استان چهارمحال و بختیاری ایران است.
این روستا در دهستان دیناران قرار دارد و براساس سرشماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۸۵، جمعیت آن ۲۳ نفر (۷خانوار) بوده است.

شهرک قراب دیناران، روستایی در دهستان دیناران در شهرستان اردل،استان چهارمحال وبختیاری


جدول کلمات

غلاف شمشیر, نیام


کلمات دیگر: