کلمه جو
صفحه اصلی

گرنج

فارسی به انگلیسی

corner, nook


فرهنگ فارسی

چین، شکن، گره، کنج، گوشه، بیغوله
( اسم ) برنج ارز : گرنج و نیشکر و آنچ بدین ماند . یا گرنج بشیر . شیر برنج : کوهان ثور روغن کردست تا پزد خوان ترا گرنج بشیر اندر آسمان . ( سوزنی )

فرهنگ معین

(گُ رِ ) (اِ. ) ۱ - چین ، شکن . ۲ - کنج ، گوشه ، بیغوله .

لغت نامه دهخدا

گرنج. [ گ ُ رِ ] ( اِ ) چین و شکنج. || کنج و گوشه و بیغوله خانه.( برهان ). || باز شکاری. ( ناظم الاطباء ).

گرنج. [ گ ُ رَ / رِ ] ( اِ ) برنج خوردنی که به عربی ارز خوانند. ( الفاظ الادویه ) ( برهان ). و به هندوی چاول گویند :
زبانش برون کرد همرنگ صنج
برآنسان که از پیش خوردی گرنج.
فردوسی.
و آن گرنج و آن شکر برداشت پاک
وندر آن دستارآن زن بست خاک.
رودکی ( سعید نفیسی ص 1077 ).
مشتری دلالت دارد بر... گندم و جو و گرنج و ذرت و نخود و بادام و کنجید. ( التفهیم ابوریحان ). زن دیگ برنهاد و از بهر او گرنج پخت. ( سندبادنامه ص 290 ). اگر من در گرنج خواستن الحاح کردم گرنج زیادت گرفتم. ( سندبادنامه ص 291 ).

گرنج . [ گ ُ رَ / رِ ] (اِ) برنج خوردنی که به عربی ارز خوانند. (الفاظ الادویه ) (برهان ). و به هندوی چاول گویند :
زبانش برون کرد همرنگ صنج
برآنسان که از پیش خوردی گرنج .

فردوسی .


و آن گرنج و آن شکر برداشت پاک
وندر آن دستارآن زن بست خاک .

رودکی (سعید نفیسی ص 1077).


مشتری دلالت دارد بر... گندم و جو و گرنج و ذرت و نخود و بادام و کنجید. (التفهیم ابوریحان ). زن دیگ برنهاد و از بهر او گرنج پخت . (سندبادنامه ص 290). اگر من در گرنج خواستن الحاح کردم گرنج زیادت گرفتم . (سندبادنامه ص 291).

گرنج . [ گ ُ رِ ] (اِ) چین و شکنج . || کنج و گوشه و بیغوله ٔ خانه .(برهان ). || باز شکاری . (ناظم الاطباء).


فرهنگ عمید

۱. چین‌وشکن؛ گره.
۲. کنج؛ گوشه.
۳. بیغوله.


برنج۱#NAME?


۱. چین وشکن، گره.
۲. کنج، گوشه.
۳. بیغوله.
= برنج۱

دانشنامه عمومی

مختصات: ۲۹°۵۶′۱۶″ شمالی ۵۶°۲۷′۰۸″ شرقی / ۲۹٫۹۳۷۷۸°شمالی ۵۶٫۴۵۲۲۲°شرقی / 29.93778; 56.45222
گرنج، روستایی از توابع بخش مرکزی شهرستان بردسیر در استان کرمان ایران است.
این روستا در دهستان کوه پنج قرار دارد و براساس سرشماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۸۵، جمعیت آن ۲۲ نفر (۴خانوار) بوده است.

پیشنهاد کاربران

گره در گویش یزدی گِرِنج و در گویش کرمانی گِرِند می شود.

گِرِنج در زبان یزدی بمعنی گِرِه میباشد


کلمات دیگر: