فامدار
فارسی به انگلیسی
فرهنگ معین
(مْ ) (ص فا. ) بدهکار، مدیون .
لغت نامه دهخدا
فامدار.( نف مرکب ) مدیون. ( یادداشت بخط مؤلف ) :
فامداران تو باشند همه شهر درست
نیست گیتی تهی از فام ده و فامگذار.
فامداران تو باشند همه شهر درست
نیست گیتی تهی از فام ده و فامگذار.
سوزنی.
فرهنگ عمید
وام دار، قرض دار، مدیون: فام داران تو باشند همه شهر دُرُست / نیست گیتی تهی از فام ده و فام گذار (سوزنی: لغت نامه: فام دار ).
کلمات دیگر: