کلمه جو
صفحه اصلی

کته

فارسی به انگلیسی

boiled rice, meal-tub, coal-bin

فرهنگ فارسی

برنج پخته بی روغن، دمپخت، دمپختک
( اسم ) صندوقخانه پستو .
دهی است از دهستان خفرک بخش زرقان شهرستان شیراز

فرهنگ معین

(کَ تِ ) (اِ. ) ۱ - دمپخت ، برنج دمی . ۲ - صندوقخانه ، پستو.

لغت نامه دهخدا

( کتة ) کتة. [ ک َت ْ ت َ ] ( ع اِ ) سبزه زمین از تره و جز آن. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ).

کتة. [ ک ُت ْ ت َ ] ( ع اِ ) شتران هیچکاره. ( منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ). چارپایان بلایه. ( از اقرب الموارد ). بدترین از بزان. ( منتهی الارب ). علم برای ماده بز بد. ( از اقرب الموارد ) ( از ناظم الاطباء ) .
کته. [ ک َ ت َ / ت ِ ] ( اِ ) پلوئی که آبکش نکنند. برنج پخته نرم که آب آن را با آبکش نگرفته باشند. خشکه پلاو. ( یادداشت مؤلف ). برنجی که بدون روغن پزند. ( فرهنگ فارسی معین ).
- کته رشتی ؛ برنجی است که در آب بپزند، قدری که از معمول نرمتر شد آب می کشند و دم می کنند. پس از دم کشیدن پارچه نازکی روی آن می اندازند و با کف دست یا گوشت کوب فشار می دهند تا برنجها خوب بهم بچسبد. پس از سرد شدن آن را وارونه در ظرفی برمی گردانند و بشکل لوزی یا مربع می برند. ( از فرهنگ فارسی معین ).

کته. [ ک َ ت َ / ت ِ ] ( اِ )قسمتی از پستو یا زیرزمین یا مطبخ یا صندوقخانه و جز آن که در پیش آن دیوارچه ای کشند و در آن زغال و هیمه و پهن و امثال آن ریزند. ( یادداشت مؤلف ). جای زغال. جازغالی. تودری مانندی که نیمی از قسمت پائین آن را دیوار کشند و در آن هیمه و زغال و غیره ریزند. || صندوقخانه. پستو. ( فرهنگ فارسی معین ). || جای آرد در نانوایی. ( یادداشت مؤلف ).
- پای کته خمیر کردن ؛ پیوسته در خانه نزد زن خود بودن. از بیکاری بسیار در خانه و پیش اهل ماندن. ( یادداشت مؤلف ).

کته. [ ] ( هندی ، اِ ) کتی. اسم هندی کلب است. ( تحفه حکیم مؤمن ). رجوع به کتی شود.

کته. [ ک َ ت َ / ت ِ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان پشت کوه باشت و بابوئی بخش گچساران شهرستان بهبهان. کوهستانی و معتدل. سکنه 260 تن. آب آن از قنات و رودخانه. محصول آنجا غلات ، کنجد، حبوبات ، لبنیات. شغل اهالی زراعت و گله داری. صنایع دستی عبا و گلیم بافی است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6 ).

کته. [ ک َت ْ ت َ ] ( اِخ ) قریه ای است دو فرسنگی بیشتر میانه جنوب و مشرق شهر خفر. ( فارسنامه ناصری ).

کته. [ ک َ ت ِ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان بخش خفر شهرستان جهرم. جلگه ای و گرمسیر. سکنه 310 تن. آب از قنات و رودخانه قره آغاج.محصول آنجا غلات ، برنج ، خرما و بادام. شغل اهالی زراعت و باغداری است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7 ).

کته . [ ] (هندی ، اِ) کتی . اسم هندی کلب است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). رجوع به کتی شود.


کته . [ ک َ ت َ / ت ِ ] (اِ)قسمتی از پستو یا زیرزمین یا مطبخ یا صندوقخانه و جز آن که در پیش آن دیوارچه ای کشند و در آن زغال و هیمه و پهن و امثال آن ریزند. (یادداشت مؤلف ). جای زغال . جازغالی . تودری مانندی که نیمی از قسمت پائین آن را دیوار کشند و در آن هیمه و زغال و غیره ریزند. || صندوقخانه . پستو. (فرهنگ فارسی معین ). || جای آرد در نانوایی . (یادداشت مؤلف ).
- پای کته خمیر کردن ؛ پیوسته در خانه نزد زن خود بودن . از بیکاری بسیار در خانه و پیش اهل ماندن . (یادداشت مؤلف ).


کته . [ ک َت ْ ت َ ] (اِخ ) قریه ای است دو فرسنگی بیشتر میانه ٔ جنوب و مشرق شهر خفر. (فارسنامه ٔ ناصری ).


کته .[ ک َ ت ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان خفرک بخش زرقان شهرستان شیراز، جلگه ای و معتدل . سکنه 140 تن . آب آن از چشمه و قنات . محصول آنجا غلات چغندر و تریاک . شغل اهالی زراعت است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7).


کتة. [ ک َت ْ ت َ ] (ع اِ) سبزه ٔ زمین از تره و جز آن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).


کتة. [ ک ُت ْ ت َ ] (ع اِ) شتران هیچکاره . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). چارپایان بلایه . (از اقرب الموارد). بدترین از بزان . (منتهی الارب ). علم برای ماده بز بد. (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء) .


کته . [ ک َ ت ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بخش خفر شهرستان جهرم . جلگه ای و گرمسیر. سکنه 310 تن . آب از قنات و رودخانه ٔ قره آغاج .محصول آنجا غلات ، برنج ، خرما و بادام . شغل اهالی زراعت و باغداری است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7).


کته . [ ک َ ت َ / ت ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان پشت کوه باشت و بابوئی بخش گچساران شهرستان بهبهان . کوهستانی و معتدل . سکنه 260 تن . آب آن از قنات و رودخانه . محصول آنجا غلات ، کنجد، حبوبات ، لبنیات . شغل اهالی زراعت و گله داری . صنایع دستی عبا و گلیم بافی است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).


کته . [ ک َ ت َ / ت ِ ] (اِ) پلوئی که آبکش نکنند. برنج پخته ٔ نرم که آب آن را با آبکش نگرفته باشند. خشکه پلاو. (یادداشت مؤلف ). برنجی که بدون روغن پزند. (فرهنگ فارسی معین ).
- کته ٔ رشتی ؛ برنجی است که در آب بپزند، قدری که از معمول نرمتر شد آب می کشند و دم می کنند. پس از دم کشیدن پارچه ٔ نازکی روی آن می اندازند و با کف دست یا گوشت کوب فشار می دهند تا برنجها خوب بهم بچسبد. پس از سرد شدن آن را وارونه در ظرفی برمی گردانند و بشکل لوزی یا مربع می برند. (از فرهنگ فارسی معین ).


فرهنگ عمید

برنج پختۀ بی روغن که آب آن را با آبکش نگرفته باشند، دم پخت، دم پختک.

دانشنامه عمومی

خاندان بزرگ


(بخش خفر، جهرم، استان فارس) کُت یا کُته، ریشه، بنیان و خانه.


کَته یک روش پخت برنج در آشپزی ایرانی و منسوب به استان های شمالی ایران است. در این روش، برنج با شعلهٔ آرام و بدون صاف کردن طبخ می شود.کته معمولاً با کباب و غذاهای اصلی مصرف می شود. کته آسان تر از پلو طبخ می شود و برای افرادی که شکم درد دارند، بسیار مناسب است.

دانشنامه آزاد فارسی

کَته
در آشپزی ایرانی، برنجی که با یک بند انگشت آب بر روی آن و کمی نمک و روغن به جوش آورند و با همان آب بجوشد و آب کش نشود تا آب آن تمام شود و پخت آن با آب و لعاب برنج کامل گردد. آن را با خورش می خورند. پلویی که از این راه تهیه می شود به علت آب کش نشدن تمامی ویتامین ها و خواص برنج را در خود حفظ می کند. کته قوتِ غالب گیلانیان است، اما در دیگر شهرها نیز، با اندک تفاوت هایی در پخت، فراهم می آید. مردمِ گیلان آن را بسیار شُل برمی دارند.

گویش مازنی

/kete/ توله – توله ی سگ و گربه و برخی حیوانات & خالص - به هم پیوسته & پلوی دم پختک

توله – توله ی سگ و گربه و برخی حیوانات


۱خالص ۲به هم پیوسته


پلوی دم پختک


واژه نامه بختیاریکا

( کُتَه * ) سرفه

پیشنهاد کاربران

[ کِ ، تِ ]؛ کِتِه در زبان تاپوری ( طبری ) به معنای بچه گربه، بچه سگ، بچه موش و امثال این حیوانات می باشد.

کته . [ ک َ ت ِ ] کته در گویش سیستانی سخره ادا کردن جسم و یا عضو بزرگ بکار می رود و به صورت مرکب می باشد . مانند کته کله ، کته گوش ، کته شمشیر و غیره

کَتِه
[ گویش کوهمره ای] /kate / پاکنی درختان در فصل بهار با کلنگ یا تیشه.
خصوصا قسمتی از زیر درختان و نزدیک تنه درخت که شخم زدن آن ها با قاطر، تراکتور، تیلر، گاو و . . . غیر ممکن است یا گاوآهن به ریشه و تنه درختان آسیب وارد می کند. ( انجیرستان های روستای سمغان )

سلام. خدا قوت
من محسن شفاهی در تاریخ ١٣:٥٣ - ١٣٩٨/٠٧/٢٦ اعراب کلمه " کته " رو اشتباه تایپ کردم. ممنون میشم اگر اصلاح فرمایید.
کَتِه
[ گویش کوهمره ای] /kate / پاکنی درختان در فصل بهار با کلنگ یا تیشه.
خصوصا قسمتی از زیر درختان و نزدیک تنه درخت که شخم زدن آن ها با قاطر، تراکتور، تیلر، گاو و . . . غیر ممکن است یا گاوآهن به ریشه و تنه درختان آسیب وارد می کند. ( انجیرستان های روستای سمغان )

اصلاح: کَتِه ( نادرست )
کَتَه ( درست ) kata [ کَ تَ ]

گویش مازنی توله

کِتِه ( kete ) در مازندرانی به چم توله میباشد. سگ کته: توله سگ
کَته ( kate ) در پارسی به چم برنج دمپخت میباشد.

وقتی که جلو طاقچه یا درگاه را دیوار بکشند و بعنوان مخزن گندم یا آرد استفاده کنند به آن کته می گفتند مانند تاپو


کلمات دیگر: