( مصدر ) در راه کسی یا هدفی جان خود را دادن قربانی شدن . یا فدایت شوم ( گردم ) . جمله ایست که در آغاز نامه به عنوان تعارف نویسند .
فدا شدن
فرهنگ فارسی
فرهنگ معین
( ~ . شُ دَ ) [ ع - فا. ] (مص ل . ) در راه کسی یا هدفی جان خود را دادن ، قربانی شدن .
لغت نامه دهخدا
فدا شدن. [ ف ِ / ف َ ش ُ دَ ] ( مص مرکب ) از میان رفتن در راه کسی یا چیزی یا مقصودی :
موم و هیزم چون فدای نار شد
ذات ظلمانی او انوار شد.
برای عید بود گوسفند قربانی.
موم و هیزم چون فدای نار شد
ذات ظلمانی او انوار شد.
مولوی.
فدای جان تو، گر من شوم فدا چه شودبرای عید بود گوسفند قربانی.
سعدی.
رجوع به فداء شود.کلمات دیگر: