( گرد بر آوردن ) ( مصدر ) ۱ - غبار انگیختن گرد و خاک بلند کردن . ۲ - پاک کردن گرد چیزی صیقلی کردن . ۳ - پایمال کردن نابود ساختن : گردش این گنبد و مکرو دهاش گرد بر آورد هم از اولیاش . ( ناصر خسرو )
گرد براوردن
فرهنگ فارسی
فرهنگ معین
( گرد برآوردن ) (گَ. بَ وَ دَ ) (مص م . ) نیست و نابود کردن .
لغت نامه دهخدا
( گرد برآوردن ) گرد برآوردن. [ گ َ ب َ وَ دَ ] ( مص مرکب ) غبار انگیختن. گرد بلند کردن. || گرد افشاندن. صیقلی کردن. پاک کردن گرد از چیزی :
بفرمود شه تا برآرند گرد
ز تمثال آن پیکر سالخورد.
مدیح او برساند سر یکی به سها
هجای او ز سر دیگری برآرد گرد.
بدان تا برآری از آن مرد گرد.
سرافشان کنیم از بر ماهتان.
از ایران وتوران برآورد گرد.
ز بسیار لشکر برآورد گرد.
برآرد همان از تو یکروز گرد.
از تن خویش و سر این حکما گرد برآرند.
گرد برآورد هم از اولیاش.
از سرم این چرخ برآورد گرد.
از تن خویشتن برآرد گرد.
ز گیتی برآرند یکباره گرد.
گرد از من و سجاده و طامات برآرید.
که توریة و انجیل منسوخ کرد.
برآر از نهادبداندیش گرد.
که پشه گرد برآورد از سر نمرود.
بفرمود شه تا برآرند گرد
ز تمثال آن پیکر سالخورد.
نظامی.
|| کنایه از پایمال کردن و نابود ساختن باشد. ( برهان ). پایمال کردن و هلاک ساختن. همان خاک برآوردن از چیزی. ( آنندراج ).ویران کردن. خراب کردن : مدیح او برساند سر یکی به سها
هجای او ز سر دیگری برآرد گرد.
مؤیدی شاعر.
ترا پاک دادار بر پای کردبدان تا برآری از آن مرد گرد.
فردوسی.
برآریم گرد از شهنشاهتان سرافشان کنیم از بر ماهتان.
فردوسی.
همان نیز پور سپهبد چه کرداز ایران وتوران برآورد گرد.
فردوسی.
بس اندک سپاها که روز نبردز بسیار لشکر برآورد گرد.
اسدی.
به دیگر بزرگان نگر تا چه کردبرآرد همان از تو یکروز گرد.
اسدی.
گر بیابند ز تقلید حصاری به جهالت از تن خویش و سر این حکما گرد برآرند.
ناصرخسرو.
گردش این گنبد و مکر و دهاش گرد برآورد هم از اولیاش.
ناصرخسرو.
گرچه به صد دیده به جیحون درم از سرم این چرخ برآورد گرد.
مسعودسعد.
مرد نادان چو قصد دانا کرداز تن خویشتن برآرد گرد.
سنایی ( حدیقه ص 284 ).
وگر جای خالی کنیم از نبردز گیتی برآرند یکباره گرد.
نظامی ( شرفنامه ص 105 ).
از صومعه رختم به خرابات برآریدگرد از من و سجاده و طامات برآرید.
سعدی ( غزلیات ).
نه از لات و عزی برآورد گردکه توریة و انجیل منسوخ کرد.
سعدی ( بوستان ).
به اسبان تازی و مردان مردبرآر از نهادبداندیش گرد.
سعدی ( بوستان ).
مبین به چشم حقارت بهیچ خصم ضعیف که پشه گرد برآورد از سر نمرود.
صائب.
پیشنهاد کاربران
گرد بر آوردن:استعاره ای تمثیلی می تواند بود از به یکبارگی از میان بردن و هیچ نشان و اثری برجای ننهادن .
( ( سپه ساز و برکش به فرمان من
برآور یکی گرد از آن انجمن. ) )
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 246. )
( ( سپه ساز و برکش به فرمان من
برآور یکی گرد از آن انجمن. ) )
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 246. )
پایمال کردن حق
تویی کز آشنایان گرد بر می آوری، ورنه
رعایت می کند دریا حقوق آشنایی را
صائب تبریزی
تویی کز آشنایان گرد بر می آوری، ورنه
رعایت می کند دریا حقوق آشنایی را
صائب تبریزی
کلمات دیگر: