( اسم ) از میان رفته فوت شده فائت از حواشی ( کتاب ) .
فایت
فرهنگ فارسی
فرهنگ معین
(یِ ) [ ع . فائت ] (ص . ) از میان رفته ، نیست شده .
لغت نامه دهخدا
فایت. [ ی ِ ] ( ع ص ) فائت. ازمیان رفته. فوت شده : اگر غفلت و تقصیری در راه آید فرصت فایت گردد. ( سندبادنامه ص 218 ). اگر آن نکته ها به دست نیامده باشد غبنی باشد از فایت شدن آن. ( از بیهقی ). رجوع به فائت شود.
فائت. [ ءِ ] ( ع ص ) نیست شونده. فوت کننده. ( غیاث ). فایت. || گذشته. ازدست رفته : اما تقدیر آسمانی کرده آمده بود و کار فائت شد. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 361 ).
ترسد ار آید رضا خشمش رود
انتقام و ذوق از او فایت شود.
ترسد ار آید رضا خشمش رود
انتقام و ذوق از او فایت شود.
مولوی.
رجوع به فایت شود.فرهنگ عمید
ازمیان رفته، ازدست رفته، فوت شده، نیست و نابود.
پیشنهاد کاربران
فرصت فایت گردد. از دست رفتن . کلیله ودمنه ص50
کلمات دیگر: