( مصدر ) مهربانی کردن مهر ورزیدن : چو آمد برش تنگ برخاست زود فراوان بپرسید و گرمی نمود .
گرمی نمودن
فرهنگ فارسی
فرهنگ معین
( ~ . نُ یا نَ دَ )(مص ل . )مهربانی کردن .
لغت نامه دهخدا
گرمی نمودن. [ گ َ ن ُ / ن ِ / ن َ دَ ] ( مص مرکب ) گرمی کردن. مهربانی کردن :
هزاران لطف کرد و گرمی نمود
ابر مهر دوشین فراوان فزود.
دلش را بدو مهربانی فزود.
بجا آورید آنچه فرموده بود.
فراوان بپرسید و گرمی نمود.
هزاران لطف کرد و گرمی نمود
ابر مهر دوشین فراوان فزود.
شمسی ( یوسف و زلیخا ).
فراوان بپرسید و گرمی نموددلش را بدو مهربانی فزود.
شمسی ( یوسف و زلیخا ).
بشد مرد و بسیار گرمی نمودبجا آورید آنچه فرموده بود.
شمسی ( یوسف و زلیخا ).
چو آمد برش تنگ برخاست زودفراوان بپرسید و گرمی نمود.
اسدی.
کلمات دیگر: