( مصدر ) بگریه وا داشتن . یا به گریه انداختن . گریاندن .
گریه انداختن
فرهنگ فارسی
فرهنگ معین
( ~ . اَ تَ ) (مص م . ) (عا. ) گریاندن ، گریانیدن .
لغت نامه دهخدا
گریه انداختن. [ گ ِرْ ی َ / ی ِ اَ ت َ ] ( مص مرکب ) در تداول عامه یا به گریه انداختن. گریاندن. گریانیدن :
چو عشق افگند در دل شور مژگان گریه اندازد
جهد هر گه که برقی لاجرم باران شود پیدا.
چو عشق افگند در دل شور مژگان گریه اندازد
جهد هر گه که برقی لاجرم باران شود پیدا.
سنجر کاشی ( از آنندراج ).
واژه نامه بختیاریکا
چُرنیدِن
کلمات دیگر: