کلمه جو
صفحه اصلی

قرایح

فرهنگ فارسی

جمع قریحه
( اسم ) ۱ - طبیعت طبع ۲ - ادراک اندر یافت ۳ - طبع شعر و نویسندگی : تا کسوتی زیبنده از دست باف قریحه خویش درو پوشم .جمع : قرایح ( قرائح ) قریحه خراشیدن . ( مصدر ) بقریحه خود فشار آوردن : متکلفی خاطر رنجانیده است و قریحت خراشیده .

( اسم ) ۱ - طبیعت طبع ۲ - ادراک اندر یافت ۳ - طبع شعر و نویسندگی : تا کسوتی زیبنده از دست باف قریحه خویش درو پوشم .جمع : قرایح ( قرائح ) قریحه خراشیدن . ( مصدر ) بقریحه خود فشار آوردن : متکلفی خاطر رنجانیده است و قریحت خراشیده .

فرهنگ معین

(قَ یِ ) [ ع . قرائح ] (اِ. ) جِ قریحه .

لغت نامه دهخدا

قرائح. [ ق َ ءِ ] ( ع اِ ) ج ِ قریحة، اول آبی که از چاه برآید. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). رجوع به قریحه شود.

فرهنگ عمید

= قریحه

قریحه#NAME?


پیشنهاد کاربران

استعدادها

ذوق و استعداد


کلمات دیگر: