( مصدر ) گریستن : کسی را که در دل بود درد و غم گرستنش درمان بود لاجرم .
گرستن
فرهنگ فارسی
فرهنگ معین
(گِ رِ تَ ) (مص ل . ) مخفف گریستن .
لغت نامه دهخدا
گرستن. [ گ ِ رِ ت َ ] ( مص ) مخفف گریستن است که گریه کردن باشد. ( غیاث ) ( برهان ) ( آنندراج ) :
کسی را که در دل بود درد و غم
گرستنش درمان بود لاجرم.
تو گفتی شدش دیده ابر بهار.
مجلس محتشمی را بگرستن طوفان.
چو مویی شد بباریکی ترا تن.
که بنشستی به تنهایی گرستن.
به از خنده نابهنگام سرد.
نگرستن گرستن آرد بار.
چون نیک بدیدم که نداری سر سعدی
بر بخت بخندیدم و بر خود بگرستم.
گرفتند مریکدگر را کنار
بدرد جگر برگرستند زار.
گرستن گرفت از سر صدق و سوز
که ای یار جان پرور دلفروز.
دگر با حریفان نشستن گرفت.
کسی را که در دل بود درد و غم
گرستنش درمان بود لاجرم.
فردوسی.
خروشید و بگرست و نالید زارتو گفتی شدش دیده ابر بهار.
شمسی ( یوسف و زلیخا ).
هیچ چشمی نشناسم که نه از بهر تو کردمجلس محتشمی را بگرستن طوفان.
فرخی ( دیوان چ عبدالرسولی ص 306 ).
مرا گویند مگری کز گرستن چو مویی شد بباریکی ترا تن.
( ویس و رامین ).
همیشه جای بی انبوه جستی که بنشستی به تنهایی گرستن.
( ویس و رامین ).
گرستن بهنگام با سوک و دردبه از خنده نابهنگام سرد.
اسدی.
منگر اندر بتان که آخر کار نگرستن گرستن آرد بار.
سنایی.
و از گرستن رطوبات زجاجی و ملحی به حکم قوت حرارت غریزی منحل و مضمحل شد. ( سندبادنامه ص 291 ).چون نیک بدیدم که نداری سر سعدی
بر بخت بخندیدم و بر خود بگرستم.
سعدی ( طیبات ).
- برگرستن ؛ بگریستن. گریستن. گریه کردن : گرفتند مریکدگر را کنار
بدرد جگر برگرستند زار.
فردوسی.
- گرستن گرفتن ؛ گرستن آغازیدن : گرستن گرفت از سر صدق و سوز
که ای یار جان پرور دلفروز.
سعدی ( بوستان ).
پسر چندروزی گرستن گرفت دگر با حریفان نشستن گرفت.
سعدی ( بوستان ).
فرهنگ عمید
= گریستن
گریستن#NAME?
دانشنامه عمومی
گرستن (به آلمانی: Gresten) یک منطقهٔ مسکونی در اتریش است که در ناحیه شایبس واقع شده است. گرستن ۳٫۸۲ کیلومتر مربع مساحت دارد ۴۰۷ متر بالاتر از سطح دریا واقع شده است.
فهرست شهرهای اتریش
فهرست شهرهای اتریش
wiki: گرستن
پیشنهاد کاربران
گِرِهیدن/گِرِستَن
م. ث
این ۲ تا نخ ر بهم بِگِرهون.
ترادیسِش گرهیدن به گرستن از روی قاعدا زیر انجامیده شده :
کاهیدن = کاستن
خواهیدن = خواستن
م. ث
این ۲ تا نخ ر بهم بِگِرهون.
ترادیسِش گرهیدن به گرستن از روی قاعدا زیر انجامیده شده :
کاهیدن = کاستن
خواهیدن = خواستن
کلمات دیگر: