کلمه جو
صفحه اصلی

قفر

فرهنگ فارسی

بیابان بی آب و علف، زمین خالی، زمینی که در آن آب وعلف وحیوان وجودنداشته باشد
( اسم ) ۱ - بیابان بی آب و علف زمین بی آب و علف که در آن جانور و انسان ساکن نباشد جمع : قفار .

فرهنگ معین

(قَ فْ ) [ ع . ] (اِ. ) بیابان بی آب و علف . ج . قفار.

لغت نامه دهخدا

قفر. [ ق َ ] (اِ) نام دارویی است که آن را کشوث خوانند و آن مانند عشقه بر خار ترنجبین پیچد. (برهان ) (فهرست مخزن الادویه ).


قفر. [ ق َ ] ( ع مص ) درپی رفتن و پیروی کردن. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ): قفر الاثر قفراً؛ اقتفاه و تبعه. ( اقرب الموارد ).

قفر. [ ق َ ] ( ع ص ، اِ ) بیابان بی آب وگیاه وزمین خالی. ( منتهی الارب ). الخلاء من الارض لا ماء به ولا نبات ، و لیث گوید: قفر مکان خالی از مردم است و چه بسا که در آن گیاه اندکی بوده باشد. ( اقرب الموارد ). ج ، قِفار، قُفور. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ).
- خبز قفر ؛ نان بی ادام. ( اقرب الموارد ). نان بی نانخورش. ( منتهی الارب ).
- نبت القفر ؛ مثلی است در عرب که به سنگ و صخره گویند. ( اقرب الموارد ).
|| و گویند: نزلنا ببنی فلان فبتنا القفر؛ ای لم یقرونا؛ یعنی مهمان نداشتند ما را. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). || گاو نرکه آن را از مادرش جدا سازند و به وسیله آن شخم کنند. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). || موی. ( منتهی الارب ). و رجوع به قَفَر ( ع اِ ) شود.

قفر. [ ق َ ] ( اِ ) نام دارویی است که آن را کشوث خوانند و آن مانند عشقه بر خار ترنجبین پیچد. ( برهان ) ( فهرست مخزن الادویه ).

قفر. [ ق َ ف َ ] ( ع اِ ) موی. ( اقرب الموارد ).

قفر. [ ق َ ف َ ] ( ع مص ) کم شدن. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ): قَفِرَ مال فلان قفراً؛ قل . || کم شدن گوشت و لاغر شدن : قفرت المراءة؛ قل لحمها. ( اقرب الموارد ). || بی نانخورش گشتن طعام. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ).

قفر. [ ق َ ف ِ ] ( ع ص ) کم موی. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). و در شعر به تخفیف یعنی به سکون فاء آمده است. ( از اقرب الموارد ). || گرگ منسوب به قَفْر. ( اقرب الموارد ). گرگ بیابانی. ( منتهی الارب ).

قفر. [ ق ُ ] ( اِ ) اسم قار است. ( فهرست مخزن الادویة ). اسم جنس قار و عرق الجبال است و آنچه شبیه به قیر در تکون باشد. ( تحفه حکیم مؤمن ).

قفر. [ ق َ ف َ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان ورزق بخش داران شهرستان فریدن واقع در 6 هزارگزی شمال داران و 2 هزارگزی شمال راه ازنا به اصفهان. موقع جغرافیایی آن دامنه ٔکوه و هوای آن سردسیر و سکنه آن 286 تن است. آب آن از قنات و چشمه و محصول آن غلات و دیمی و آبی و حبوب و شغل اهالی زراعت و صنایع دستی زنان جاجیم بافی است. راه فرعی دارد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10 ).

قفر. [ ق َ ] (ع ص ، اِ) بیابان بی آب وگیاه وزمین خالی . (منتهی الارب ). الخلاء من الارض لا ماء به ولا نبات ، و لیث گوید: قفر مکان خالی از مردم است و چه بسا که در آن گیاه اندکی بوده باشد. (اقرب الموارد). ج ، قِفار، قُفور. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
- خبز قفر ؛ نان بی ادام . (اقرب الموارد). نان بی نانخورش . (منتهی الارب ).
- نبت القفر ؛ مثلی است در عرب که به سنگ و صخره گویند. (اقرب الموارد).
|| و گویند: نزلنا ببنی فلان فبتنا القفر؛ ای لم یقرونا؛ یعنی مهمان نداشتند ما را. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || گاو نرکه آن را از مادرش جدا سازند و به وسیله ٔ آن شخم کنند. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || موی . (منتهی الارب ). و رجوع به قَفَر (ع اِ) شود.


قفر. [ ق َ ] (ع مص ) درپی رفتن و پیروی کردن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد): قفر الاثر قفراً؛ اقتفاه و تبعه . (اقرب الموارد).


قفر. [ ق َ ف َ ] (ع اِ) موی . (اقرب الموارد).


قفر. [ ق َ ف َ ] (ع مص ) کم شدن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد): قَفِرَ مال فلان قفراً؛ قل ّ. || کم شدن گوشت و لاغر شدن : قفرت المراءة؛ قل ّ لحمها. (اقرب الموارد). || بی نانخورش گشتن طعام . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ).


قفر. [ ق َ ف ِ ] (ع ص ) کم موی . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). و در شعر به تخفیف یعنی به سکون فاء آمده است . (از اقرب الموارد). || گرگ منسوب به قَفْر. (اقرب الموارد). گرگ بیابانی . (منتهی الارب ).


قفر. [ ق ُ ] (اِ) اسم قار است . (فهرست مخزن الادویة). اسم جنس قار و عرق الجبال است و آنچه شبیه به قیر در تکون باشد. (تحفه ٔ حکیم مؤمن ).


قفر. [ ق َ ف َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان ورزق بخش داران شهرستان فریدن واقع در 6 هزارگزی شمال داران و 2 هزارگزی شمال راه ازنا به اصفهان . موقع جغرافیایی آن دامنه ٔکوه و هوای آن سردسیر و سکنه ٔ آن 286 تن است . آب آن از قنات و چشمه و محصول آن غلات و دیمی و آبی و حبوب و شغل اهالی زراعت و صنایع دستی زنان جاجیم بافی است . راه فرعی دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10).


فرهنگ عمید

بیابان بی آب وعلف که در آن حیوان وجود نداشته باشد.

دانشنامه عمومی

قفر (فریدن). قفر (فریدن)، روستایی از توابع بخش مرکزی شهرستان فریدن در استان اصفهان ایران است.
این روستا در دهستان دالانکوه قرار دارد و براساس سرشماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۸۵، جمعیت آن ۹۵۴ نفر (۲۲۸خانوار) بوده است.
اهالی روستا

پیشنهاد کاربران

قلعه ی پر

دشت


کلمات دیگر: