(گَ یِّ ) (حامص . ) گدایی کردن .
گدیه
فرهنگ معین
لغت نامه دهخدا
گدیه. [ گ َدْ ی َ / ی ِ ] ( ص ، اِ ) گدا و گدایی کننده.( برهان ). || ( اِمص ) گدایی کردن. ( آنندراج ) ( غیاث ). || گدایی. ( برهان ) :
نیست حاجت مرا به افسانه
گدیه خوش نیست ، گنج در خانه.
سفره سلطان و آنگه گدیه نان گدا.
از بتکده چون آورم آهوی حرم را.
نیست حاجت مرا به افسانه
گدیه خوش نیست ، گنج در خانه.
نزاری قهستانی ( از فرهنگ نظام ).
ساحل عمان و آنگه منت سقای آب سفره سلطان و آنگه گدیه نان گدا.
خواجه سلمان ( از شعوری ج 2 ص 304 ).
مدح تو کنم گدیه ز اخلاص نه از علم از بتکده چون آورم آهوی حرم را.
عرفی شیرازی ( از شعوری ج 2 ص 304 ).
کلمات دیگر: