کلمه جو
صفحه اصلی

لایح

فرهنگ فارسی

هویدا، آشکار
۱- ( اسم ) پیدا شونده . ۲- ( صفت ) آشکار هویدا : او ( امیرمنتصر ) این قطعه - که آثار مردی از معانی آن ظاهر و لایح است - انشا کرد . ۳- درخشان .

۱- ( اسم ) پیدا شونده . ۲- ( صفت ) آشکار هویدا : او ( امیرمنتصر ) این قطعه - که آثار مردی از معانی آن ظاهر و لایح است - انشا کرد . ۳- درخشان .
نامی است شخصی

فرهنگ معین

(یِ ) [ ع .لائح ] (اِفا. )۱ - آشکار، پیداشونده . ۲ - درخشان .

لغت نامه دهخدا

لایح. [ ی ِ ] ( ع ص ) لائح. آشکار. پیداشونده. ( غیاث ). درخشان : سیماء صلاح از بشره ایشان لایح بود. ( حبیب السیر از یادداشت های دهخدا ).

لائح. [ ءِ ] ( ع ص ) آشکار. پیدا. پیداشونده. || درخشان. ( غیاث ).

لائح. [ ءِ ] ( اِخ ) نامی است شخصی را و او از بعض روافض قطعه ذیل را نقل کرده است :
اذا المرجی سرک ان تراه
یموت بدائه من قبل موته
فجدد عنده ذکری علی
وصل علی النبی و اهل بیته.
( البیان والتبیین ج 3 ص 209 ).

لائح . [ ءِ ] (اِخ ) نامی است شخصی را و او از بعض روافض قطعه ٔ ذیل را نقل کرده است :
اذا المرجی سرک ان تراه
یموت بدائه من قبل موته
فجدد عنده ذکری علی ّ
وصل ّ علی النبی ّ و اهل بیته .

(البیان والتبیین ج 3 ص 209).



لائح . [ ءِ ] (ع ص ) آشکار. پیدا. پیداشونده . || درخشان . (غیاث ).


فرهنگ عمید

هویدا، آشکار.


کلمات دیگر: