لاف و گزاف گفتن : والله که مبارکم درین خدمت دانی تو که نیست لاف و لامانی . ( کمال اسماعیل لغ. ) لام آوردن .( مصدر ) حیله کردن تزویر کردن : خلق خوشبوی تو با شاه ریا حین می گفت کای گل تازه قبا باز چه لام آوردی? ( شمس طبسی لغ. )
لامانی
فرهنگ فارسی
فرهنگ معین
۱ - (اِ. ) لاف و گزاف دروغ . ۲ - (ص . ) چاپلوس ، چاپلوسی .
لغت نامه دهخدا
لامانی. ( حامص ، اِ ) لاف و گزاف و دروغ. ( برهان ). گزافه در سخن. منسوب به فریب و دروغ. ( غیاث ، از شرح خاقانی ) :
چه سستی دیدی از سنت که رفتی سوی بی دینان
چه تقصیر آمد از قرآن که گشتی گرد لامانی.
عروس زشت و حلی دون و لاف و لامانی.
که با لام سیه پوشان نماند لاف ولامانی.
دانی تو که نیست لاف و لامانی.
نامه مانی با نامه تو ژاژ است
شعر خوارزمی با شعر تو لامانی.
آنهمه لاف و لام و لامانی.
چو بازت عافیت بخشد سر از طاعت بپیچانی.
چه سستی دیدی از سنت که رفتی سوی بی دینان
چه تقصیر آمد از قرآن که گشتی گرد لامانی.
سنائی.
سخنت را نه عبارت لطیف و نه معنی عروس زشت و حلی دون و لاف و لامانی.
خاقانی.
فروکن نطع آزادی برافکن لام درویشی که با لام سیه پوشان نماند لاف ولامانی.
خاقانی.
واﷲ که مبارکم در این خدمت دانی تو که نیست لاف و لامانی.
کمال اسماعیل.
|| لابه گری. تملق. تبصبص. چاپلوسی و لابه گری بود. ( صحاح الفرس ). اسدی در لغت نامه گوید: «لامانی و لاوه چاپلوسی و لابه گری بود در پذیرفتن و بجا نیاوردن ؟» و بیت ذیل رااز فرخی شاهد می آورد، لکن وافی به مقصود نیست و شعرلامانی در بیت فرخی ظاهراً به معنی احمدا است. رجوع به احمدا شود : نامه مانی با نامه تو ژاژ است
شعر خوارزمی با شعر تو لامانی.
فرخی.
باز از آن خواجه زاده بی برگ آنهمه لاف و لام و لامانی.
سنائی.
گهی کاندر بلا مانی خداخوانی به لامانی چو بازت عافیت بخشد سر از طاعت بپیچانی.
سعدی ( در مفردات ).
|| صاحب برهان به معنی چاپلوس و لابه کننده آورده است. || زره پوشی. ( برهان ). زره پوشی زیرا که لام زره را گویند. ( غیاث ، از مؤید ).فرهنگ عمید
۱. چاپلوسی.
۲. هرزه گویی.
۳. بی ایمانی.
۴. لاف وگزاف.
۵. دروغ.
۶. (صفت ) چاپلوس.
۷. (صفت ) لاف زننده.
۲. هرزه گویی.
۳. بی ایمانی.
۴. لاف وگزاف.
۵. دروغ.
۶. (صفت ) چاپلوس.
۷. (صفت ) لاف زننده.
کلمات دیگر: