۱ - ( اسم ) از یاد رفتن از خاطر محو شدن ۲ - ( صفت ) از یاد رفته از خاطر محو شده : مبادت فراموش گفتار من .
فرامش
فرهنگ فارسی
فرهنگ معین
(فَ مُ ) نک فراموش .
لغت نامه دهخدا
فرامش. [ ف َ م ُ ] ( اِ ) مخفف فراموش که از یاد رفتن و از خاطر محو شدن باشد. ( برهان ). فراموش. فرامشت :
گرچه در داوری زبونکش نیست
از حسابش کسی فرامش نیست.
- فرامش شدن . فرامشکار. فرامشکاری. فرامش کردن. فرامشی. رجوع به این مدخل ها و نیز رجوع به فرامشت و فراموش شود.
گرچه در داوری زبونکش نیست
از حسابش کسی فرامش نیست.
نظامی.
ترکیب ها:- فرامش شدن . فرامشکار. فرامشکاری. فرامش کردن. فرامشی. رجوع به این مدخل ها و نیز رجوع به فرامشت و فراموش شود.
فرهنگ عمید
= فراموش
فراموش#NAME?
کلمات دیگر: