قسام
فارسی به انگلیسی
فرهنگ فارسی
( صفت ) ۱ - قسمت کننده بخش کننده : قسام بهشت و دوزخ آن عقده گشای ما را نگذارد که در آییم ز پای . ( حافظ ۲ ) ۲۸۴ - سوگند بسیار خورنده .
یزید بن ابو یزید مکنی به ابوالازهر بصری از محدثان است .
فرهنگ معین
لغت نامه دهخدا
قسام . [ ق َ ] (اِخ )نام جائی است . یکی از شاعران عرب گوید :
فهممت ثم ذکرت لیل لقاحنا
بلوی عنیزة او بنعف قسام .
و ابن خالیوه آن را قشام به ضم قاف و شین معجمه ضبط کرده است . (معجم البلدان ). رجوع به قشام شود.
قسام. [ ق َ ] ( اِخ )نام جائی است. یکی از شاعران عرب گوید :
فهممت ثم ذکرت لیل لقاحنا
بلوی عنیزة او بنعف قسام.
و ابن خالیوه آن را قشام به ضم قاف و شین معجمه ضبط کرده است. ( معجم البلدان ). رجوع به قشام شود.
قسام. [ ق َس ْ سا ] ( ع ص ) بسیار قسمت کننده. ( از اقرب الموارد ). قسمت کننده و بخش کننده.( ناظم الاطباء ). بخشنده. ( غیاث اللغات ) :
قسام سپیدی و سیاهی
روزی ده جمله مرغ و ماهی.
ما را نگذاردکه درآییم از پای.
قسام. [ق ِ ] ( ع مص ) مقاسمه. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ).
قسام. [ ق َ ]( اِخ ) نام اسب سویدبن سداد عبشمی. ( ناظم الاطباء ).
قسام. [ ق َس ْ سا ] ( اِخ ) حارثی. مردی بود بر دمشق مسلط گردید و مدت درازی بر آن شهر حکومت داشت. اصل اواز ده تلفیتا یکی از قرای کوهستان سیز بین حمص و بعلبک است. در آغاز شغل پَستی داشت ولی سرانجام صاحب ثروت و پیروانی گردید و به وسیله آنان به سال 365 هَ. ق. دمشق را تصرف کرد. عزیز فاطمی از مصر لشکری به جنگ او فرستاد و روزها جنگ ادامه یافت و به شکست مصریان و امان خواهی آنان منتهی شد. در سرنوشت او در آخرکار مورخان اختلاف دارند، گویند بندکرده به مصر برده شد و گویند در جائی چندی اقامت داشت تا بدرود زندگی گفت به سال 377 هَ. ق. ( اعلام زرکلی چ 2 ج 6 ص 40 ).
قسام. [ ق َس ْ سا ] ( اِخ ) یزیدبن ابویزید، مکنی به ابوالازهر بصری. از محدثان است. وی از معاذة عدویة روایت کند و بصریان از او روایت دارند. به سال 130 هَ. ق. وفات یافت. ( اللباب فی تهذیب الانساب ).
قسام . [ ق َ ] (ع اِمص ) حُسن . (منتهی الارب ). جمال . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). خوبی صورت . (ناظم الاطباء). نیکویی . (مهذب الاسماء). قسامة. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به قسامة شود. || شدت گرما. (منتهی الارب ). شدت حَرّ. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || گرمی بعدازظهر و هنگام طلوع آفتاب . (ناظم الاطباء). || (اِ) اول وقت نیمه ٔ روز یاوقت روشن و بلند شدن آفتاب ، و خورشید در این هنگام به نیکوترین منظر است . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
قسام . [ ق َ ](اِخ ) نام اسب سویدبن سداد عبشمی . (ناظم الاطباء).
قسام . [ ق َس ْ سا ] (اِخ ) حارثی . مردی بود بر دمشق مسلط گردید و مدت درازی بر آن شهر حکومت داشت . اصل اواز ده تلفیتا یکی از قرای کوهستان سیز بین حمص و بعلبک است . در آغاز شغل پَستی داشت ولی سرانجام صاحب ثروت و پیروانی گردید و به وسیله ٔ آنان به سال 365 هَ . ق . دمشق را تصرف کرد. عزیز فاطمی از مصر لشکری به جنگ او فرستاد و روزها جنگ ادامه یافت و به شکست مصریان و امان خواهی آنان منتهی شد. در سرنوشت او در آخرکار مورخان اختلاف دارند، گویند بندکرده به مصر برده شد و گویند در جائی چندی اقامت داشت تا بدرود زندگی گفت به سال 377 هَ . ق . (اعلام زرکلی چ 2 ج 6 ص 40).
قسام . [ ق َس ْ سا ] (اِخ ) یزیدبن ابویزید، مکنی به ابوالازهر بصری . از محدثان است . وی از معاذة عدویة روایت کند و بصریان از او روایت دارند. به سال 130 هَ . ق . وفات یافت . (اللباب فی تهذیب الانساب ).
قسام سپیدی و سیاهی
روزی ده جمله مرغ و ماهی .
نظامی .
قسام بهشت و دوزخ آن بارخدای
ما را نگذاردکه درآییم از پای .
نظامی .
|| بهره دهنده . (ناظم الاطباء). حصه دهنده . || سوگند بسیار خورنده . (غیاث اللغات ).
قسام . [ق ِ ] (ع مص ) مقاسمه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).