( مصدر ) ۱ - غبار انگیختن گرد و خاک بلند کردن : برانگیختم گرد هیجا چو دود چو دولت نباشد تهور چه سود ? ( بوستان ) ۲ - نیست و نابود کردن : تو با شاه چین جوی ننگ و نبرد زکشور خدایان بر انگیز گرد .
گرد برانگیختن
فرهنگ فارسی
فرهنگ معین
( ~ . بَ. اَ تَ ) (مص م . ) نک گرد برآوردن .
لغت نامه دهخدا
گرد برانگیختن. [ گ َ ب َ اَ ت َ ] ( مص مرکب ) غبار برآوردن. گرد پراکندن. اغبار. ( منتهی الارب ). ایقاظ. ( تاج المصادر بیهقی ). اعتکاب. ( منتهی الارب ) :
برانگیختم گرد هیجا چو دود
چو دولت نباشدتهور چه سود.
تو با شاه چین جوی ننگ و نبرد
ز کشورخدایان برانگیز گرد.
برانگیختم گرد هیجا چو دود
چو دولت نباشدتهور چه سود.
سعدی ( بوستان ).
|| نیست و نابود کردن. دمار از روزگار کسی برآوردن : تو با شاه چین جوی ننگ و نبرد
ز کشورخدایان برانگیز گرد.
فردوسی.
پیشنهاد کاربران
دو خروس را دیدم که بال و پر افراشته درهم آمیخته و گرد برانگیخته اند : گرد و غبار بلند کرده اند
غبار کردن
کلمات دیگر: