گسترانیدن
فارسی به انگلیسی
to spread, to cause to spread
فرهنگ فارسی
۱ - پهن کردن منبسط کردن . ۲ - فرش کردن : و بساط عدل و راستی در میان رعایا و سایر اصناف اعم از هر نوعی گسترانید . ۳ - منتشر کردن .
فرهنگ معین
(گُ دَ ) (مص م . ) نک گستراندن .
لغت نامه دهخدا
گسترانیدن. [ گ ُ ت َ دَ ] ( مص ) پهن کردن. منبسط کردن. منتشر کردن. دَحو. طَحو. ( ترجمان القرآن ) ( دهار ). سَطح. ( دهار ) ( تاج المصادر بیهقی ). بَسط. ( ترجمان القرآن ). مَهد. ( ترجمان القرآن ) ( تاج المصادر بیهقی ). تَمهید. ( ترجمان القرآن ). اِفراش. ( تاج المصادر بیهقی ) :
بکوشی کنون تا همی خویشتن را
جز آن نام ، نام دگر گسترانی.
ما چو طفلانیم و ما را دایه تو
بر سر ما گستران آن سایه تو.
رجوع به گستردن و گستراندن شود.
بکوشی کنون تا همی خویشتن را
جز آن نام ، نام دگر گسترانی.
فرخی.
کودکان فَخ می نهادند و دام می گسترانیدند. ( سندبادنامه ).ما چو طفلانیم و ما را دایه تو
بر سر ما گستران آن سایه تو.
مولوی.
همی گسترانید فرش تراب.سعدی ( بوستان ).
و بساط عدل و راستی درمیان رعایا و سایر اصناف امم از هر نوع گسترانید. ( تاریخ قم ص 8 ).رجوع به گستردن و گستراندن شود.
فرهنگ عمید
۱. پهن کردن.
۲. رواج دادن، متداول کردن.
۳. فرش کردن.
۲. رواج دادن، متداول کردن.
۳. فرش کردن.
پیشنهاد کاربران
تمهید
کلمات دیگر: