فراخ رو
فارسی به انگلیسی
فرهنگ فارسی
( صفت ) ۱ - گشاده رو خندان ۲ - کسی که پیوسته بعیش و عشرت گذراند .
فرهنگ معین
( ~ . رَ یا رُ ) (ص فا. ) ۱ - به شتاب رونده ، به عجله رونده . ۲ - کسی که از حد خود تجاوز کند. ۳ - ولخرج ، اسراف کار.
( ~ . ) (ص مر. ) ۱ - گشاده رو، خوش - رو. ۲ - خوش گذران .
( ~ . ) (ص مر. ) ۱ - گشاده رو، خوش - رو. ۲ - خوش گذران .
( ~ . رَ یا رُ) (ص فا.) 1 - به شتاب رونده ، به عجله رونده . 2 - کسی که از حد خود تجاوز کند. 3 - ولخرج ، اسراف کار.
( ~ .) (ص مر.) 1 - گشاده رو، خوش - رو. 2 - خوش گذران .
لغت نامه دهخدا
فراخ رو. [ ف َ رَ / رُو ]( نف مرکب ) به تعجیل و شتاب رونده. || کسی که از حد خود بیرون رود. مسرف. هرزه خرج. ( برهان ).
فراخ رو. [ ف َ ] ( ص مرکب ) مردم گشاده رو و شکفته و خندان. || کسی که پیوسته به عیش و عشرت گذراند. ( برهان ). || آن که با مردم خوشرویی و خوش خلقی کند. ( برهان ) ( ناظم الاطباء ). فراخ روی. رجوع به فراخ روی شود.
فراخ رو. [ ف َ ] ( ص مرکب ) مردم گشاده رو و شکفته و خندان. || کسی که پیوسته به عیش و عشرت گذراند. ( برهان ). || آن که با مردم خوشرویی و خوش خلقی کند. ( برهان ) ( ناظم الاطباء ). فراخ روی. رجوع به فراخ روی شود.
فراخ رو. [ ف َ ] (ص مرکب ) مردم گشاده رو و شکفته و خندان . || کسی که پیوسته به عیش و عشرت گذراند. (برهان ). || آن که با مردم خوشرویی و خوش خلقی کند. (برهان ) (ناظم الاطباء). فراخ روی . رجوع به فراخ روی شود.
فراخ رو. [ ف َ رَ / رُو ](نف مرکب ) به تعجیل و شتاب رونده . || کسی که از حد خود بیرون رود. مسرف . هرزه خرج . (برهان ).
فرهنگ عمید
وی ویژگی کسی که از حد خود تجاوز می کند.
گشاده رو، خوش رو، خندان.
گشاده رو، خوش رو، خندان.
وی ویژگی کسی که از حد خود تجاوز میکند.
گشادهرو؛ خوشرو؛ خندان.
کلمات دیگر: