( اسم ) پیشه قصار . گازری .
قصارت
فرهنگ فارسی
فرهنگ معین
(قَ رَ ) [ ع . قصارة ] (اِمص . ) گازری ، رخت شویی .
لغت نامه دهخدا
قصارت. [ ق َ رَ ] ( ع مص ) قصارة. جامه شستن یعنی پیشه به گازری ، و به فارسی با لفظ کردن مستعمل است. ( آنندراج ) :
امام شهر که سجاده میکشید به دوش
بخون دختر رز خرقه را قصارت کرد.
قصارة. [ ق َ رَ ] ( ع مص ) کوتاه شدن. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). || قصارت. جامه شستن. گازری کردن. ( از آنندراج ). رجوع به قصارت شود. || ( اِمص ) کوتاهی.( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). رجوع به قِصَر شود.
قصارة. [ ق ُ رَ ] ( ع اِ ) سرای خُرد از دار که جز صاحبش داخل نشود. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). خانه فراخ استوار، و گویند از خانه کوچک تر بود. ( اقرب الموارد ). || آنچه در پرویزن باقی بماند سپس ِ بیختن. || آنچه برآید از اسپست به اول کوفتن. || پوست روی دانه. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). || دانه ای که در کفه بماند بعدِ کوفتن. ( منتهی الارب ). || ما سقی الربیع. ( اقرب الموارد ).
امام شهر که سجاده میکشید به دوش
بخون دختر رز خرقه را قصارت کرد.
حافظ ( از آنندراج ).
رجوع به قصارة شود.قصارة. [ ق َ رَ ] ( ع مص ) کوتاه شدن. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). || قصارت. جامه شستن. گازری کردن. ( از آنندراج ). رجوع به قصارت شود. || ( اِمص ) کوتاهی.( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). رجوع به قِصَر شود.
قصارة. [ ق ُ رَ ] ( ع اِ ) سرای خُرد از دار که جز صاحبش داخل نشود. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). خانه فراخ استوار، و گویند از خانه کوچک تر بود. ( اقرب الموارد ). || آنچه در پرویزن باقی بماند سپس ِ بیختن. || آنچه برآید از اسپست به اول کوفتن. || پوست روی دانه. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). || دانه ای که در کفه بماند بعدِ کوفتن. ( منتهی الارب ). || ما سقی الربیع. ( اقرب الموارد ).
قصارت . [ ق َ رَ ] (ع مص ) قصارة. جامه شستن یعنی پیشه به گازری ، و به فارسی با لفظ کردن مستعمل است . (آنندراج ) :
امام شهر که سجاده میکشید به دوش
بخون دختر رز خرقه را قصارت کرد.
رجوع به قصارة شود.
امام شهر که سجاده میکشید به دوش
بخون دختر رز خرقه را قصارت کرد.
حافظ (از آنندراج ).
رجوع به قصارة شود.
فرهنگ عمید
حرفۀ قصار، پیشۀ گازر، گازری.
* قصارت کردن: (مصدر متعدی ) [قدیمی] شستن، شست وشو دادن: امام خواجه که بودش سر نماز دراز / به خون دختر رز خرقه را قصارت کرد (حافظ: ۲۷۲ حاشیه ).
* قصارت کردن: (مصدر متعدی ) [قدیمی] شستن، شست وشو دادن: امام خواجه که بودش سر نماز دراز / به خون دختر رز خرقه را قصارت کرد (حافظ: ۲۷۲ حاشیه ).
حرفۀ قصار؛ پیشۀ گازر؛ گازری.
〈 قصارت کردن: (مصدر متعدی) [قدیمی] شستن؛ شستوشو دادن: ◻︎ امام خواجه که بودش سر نماز دراز / به خون دختر رز خرقه را قصارت کرد (حافظ: ۲۷۲ حاشیه).
دانشنامه عمومی
شستشو دادن
کلمات دیگر: