اثر کردن، ( مصدر ) اثر کردن موثر افتادن : [ چون شب در آمد ( فیلگوشان ) خویشتن را در میان دو گوش گرفتند و تیر بر گوشهای ایشان کار گر نبود ] . ( اسکندر نامه نسخ. نفیسی )
کارگر شدن
فرهنگ فارسی
فرهنگ معین
(گَ. شُ دَ ) (مص ل . ) اثر کردن ، تأثیر گذاشتن .
لغت نامه دهخدا
کارگر شدن. [ گ َ ش ُ دَ ] ( مص مرکب ) کارگر آمدن. اثر کردن. رجوع به اثر کردن شود. تأثیر کردن. مؤثر گردیدن. رجوع به کارگر آمدن شود: اِکاحه ، کارگر شدن شمشیر. ( منتهی الارب ) :
کنون کارگر شد که بیکار گشت
پدر پیش چشم پسر خوار گشت.
بینداخت رستم کمندش ز بر.
تا شود کارگر بر این کنده.
نشد کارگر هر علاجی که ساخت.
شاید کزان میانه یکی کارگر شود.
کنون کارگر شد که بیکار گشت
پدر پیش چشم پسر خوار گشت.
فردوسی.
چو ژوبین به رستم نشد کارگربینداخت رستم کمندش ز بر.
فردوسی.
تیر از زرّو سیم باید ساخت تا شود کارگر بر این کنده.
سوزنی.
نهیب توهّم تنش را گداخت نشد کارگر هر علاجی که ساخت.
نظامی.
از هرکرانه تیر دعا میکنم رهاشاید کزان میانه یکی کارگر شود.
حافظ.
پیشنهاد کاربران
فایده کردن
بر وفق مراد شدن
نتیجه دادن
توضیح: پس از کار و تلاش برای هدفی مشخص، به خواسته ی خود رسیدن [بعدِ مدتی �کار گر شد� /دعاها، و زمینِ شون بارور شد ( علی سورنا، قصه ی مریم]
نتیجه دادن
توضیح: پس از کار و تلاش برای هدفی مشخص، به خواسته ی خود رسیدن [بعدِ مدتی �کار گر شد� /دعاها، و زمینِ شون بارور شد ( علی سورنا، قصه ی مریم]
کارگر افتادن ؛ اثر کردن. بااثر شدن. مؤثر شدن : تیری رسیده بود خوارزمشاه را و کارگر افتاده. ( تاریخ بیهقی ص 352 ) .
- کاری افتادن ؛ مؤثر شدن. بااثر گردیدن : هرچند بدرگاه نیامد اماباری با مخالفی یکی نشود و شری نانگیزد. . . سخن من بشنود و کاری افتد. گفت سخت صواب آمد. ( تاریخ بیهقی ) .
- کاری افتادن ؛ مؤثر شدن. بااثر گردیدن : هرچند بدرگاه نیامد اماباری با مخالفی یکی نشود و شری نانگیزد. . . سخن من بشنود و کاری افتد. گفت سخت صواب آمد. ( تاریخ بیهقی ) .
کلمات دیگر: