ساحل دریای قطیف قریه ایست در ساحل دریا .
قراح
فرهنگ فارسی
ساحل دریای قطیف قریه ایست در ساحل دریا .
فرهنگ معین
لغت نامه دهخدا
قراح . [ ق ُ ] (اِخ ) ساحل دریای قطیف . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). قریه ای است در ساحل دریا. (معجم البلدان ).
قراح. [ق ِ ] ( ع مص ) مقارحة. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ).
قراح. [ق َ ] ( اِخ ) نام چهار محال در بغداد. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). در بغداد چند محله معمور و پرجمعیت است که به این نام معروف است و هر یک به نام مردی منسوب میگردد که آن محل به نام وی شناخته شده این محله ها قبلاً بستانهائی بوده اند و سپس ساخته شده و به شهر بغداد پیوسته اند. یکی از آنها قراح ابن رزین است و دیگری قراح ظفر و دیگری قراح القاضی و چهارمی قراح ابی الحشم و هر یک از آنها مانند شهر است و در آنها بازارها و مسجدها و کوچه های چندی است. ( معجم البلدان ).
قراح. [ ق ُ ] ( اِخ ) ساحل دریای قطیف. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). قریه ای است در ساحل دریا. ( معجم البلدان ).
قراح . [ ق َ ] (ع ص ، اِ) آب صاف پاکیزه ٔ بی آمیختگی چیزی . (منتهی الارب )(ناظم الاطباء). آبی که چیزی به وی آمیخته نبود. (بحر الجواهر). || آب شیرین سرد بی آمیغ از هرچیزی . ج ، اَقْرِحَة. || زمین بی آب و گیاه . || زمینی که مخصوص برای زراعت و نشاندن درخت باشد و بس . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). مزرعه :و اعاد علی سهاماً فی ثلث قرایا بالراذان و قَراحاًببلدةالحظیرة. (معجم الادباء چ مارگلیوث ج 2 ص 56).
قراح . [ق َ ] (اِخ ) نام چهار محال در بغداد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). در بغداد چند محله ٔ معمور و پرجمعیت است که به این نام معروف است و هر یک به نام مردی منسوب میگردد که آن محل به نام وی شناخته شده این محله ها قبلاً بستانهائی بوده اند و سپس ساخته شده و به شهر بغداد پیوسته اند. یکی از آنها قراح ابن رزین است و دیگری قراح ظفر و دیگری قراح القاضی و چهارمی قراح ابی الحشم و هر یک از آنها مانند شهر است و در آنها بازارها و مسجدها و کوچه های چندی است . (معجم البلدان ).
قراح . [ق ِ ] (ع مص ) مقارحة. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
فرهنگ عمید
۲. زمینی که در آن آب و درخت نباشد.