to string(as a bow)
زه کردن
فارسی به انگلیسی
مترادف و متضاد
زه کردن، پیکانبر زهگذاشتن
فرهنگ فارسی
( مصدر ) بارور کردن باردار کردن آبستن کردن .
نصب کردن زه بر روی کمان
فرهنگ معین
( ~. کَ دَ ) (مص م . ) آبستن کردن .
لغت نامه دهخدا
زه کردن. [ زِه ْ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) بچه کردن. زادن. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ) : برجهاء... سرطان و عقرب و حوت و نیمه پسین از جدی و زه کننده اند و بسیاربچه. ( التفهیم بیرونی ، یادداشت ایضاً ).
چون خار و خس قوی شد زه کرد خوک ملعون
در باغ و زو برآمد قومی همه ملاعین.
به کوه برشد و اندر نهاله گه بنشست
به پیش فیلک و زه کرده نیم چرخ به چنگ.
چون خار و خس قوی شد زه کرد خوک ملعون
در باغ و زو برآمد قومی همه ملاعین.
ناصرخسرو.
و نهصد پیل بودش به روزگار، در جمله پیلی که آن را کذیزاد خواندندی که به ایران زاده بود و این از عجایب بود. ایدر پس هرگز زه نکرده است. ( مجمل التواریخ و القصص ). || چله کردن کمان. ( ناظم الاطباء ) : به کوه برشد و اندر نهاله گه بنشست
به پیش فیلک و زه کرده نیم چرخ به چنگ.
فرخی.
رجوع به زه و زه کردن کمان شود. || بارور کردن. باردار کردن. آبستن کردن. ( فرهنگ فارسی معین ).فرهنگستان زبان و ادب
{brace} [ورزش] نصب کردن زه بر روی کمان
پیشنهاد کاربران
آماده و حاضر، مهیّا و فراهم کردن. مثال: زه کردن کمان >>>> یعنی آماده کردن کمان
کلمات دیگر: