دب. معجونات منشی و در مصطلحات نوشته که ظرفی باشد که خانه های متعدد در آن باشد و حقه هایی که معاجین در آن گذارند . ظرفی از چوب و نقره مثل سینی قهوه که خانه های متعدد دارد و صفای معاجین در آن گذارند . حقه یا قوطی که در آن حب مکیف دارند .
کیف دان
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
کیف دان. [ ک َ / ک ِ ] ( اِ مرکب ) دبه معجونات منشی. و در مصطلحات نوشته که ظرفی باشد که خانه های متعدد در آن باشد و حقه هایی که معاجین در آن گذارند. ( غیاث ). ظرفی از چوب و نقره مثل سینی قهوه که خانه های متعدد دارد و صفای معاجین در آن گذارند. ( آنندراج ). حقه یا قوطی که در آن حب مکیف دارند. ( از یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) :
مسکن شوخی بود هر پاره دل در سینه ام
خانه ام چون کیف دان مأوای چندین خانه است.
مسکن شوخی بود هر پاره دل در سینه ام
خانه ام چون کیف دان مأوای چندین خانه است.
محسن تأثیر ( از آنندراج ).
|| قوطی جای کیف بچه. ظرفی خرد برای حفظ کیف بچه. ( از یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). و رجوع به کیف [ ک َ / ک ِ ] ( مدخل ِ نخست ، معنی آخر ) شود.کلمات دیگر: