شوربا
مرقه
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
( مرقة ) مرقة. [ م َ ق َ ] ( ع اِ ) یک قطعه پشم که ابتدا برکنده شود. ج ، مرقات. ( از اقرب الموارد ).
مرقة. [ م َ رَ ق َ ] ( ع اِ ) شوربا، و از مرق اخص است. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). خوردی. ( السامی ). و رجوع به مرق شود. شوربا. ( صراح ).
- مرقة بیضاء ؛ آنکه در آن حوایج نریزند. ( یادداشت مرحوم دهخدا ).
مرقة. [ م َ رَ ق َ ] ( ع اِ ) شوربا، و از مرق اخص است. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). خوردی. ( السامی ). و رجوع به مرق شود. شوربا. ( صراح ).
- مرقة بیضاء ؛ آنکه در آن حوایج نریزند. ( یادداشت مرحوم دهخدا ).
مرقة. [ م َ رَ ق َ ] (ع اِ) شوربا، و از مرق اخص است . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). خوردی . (السامی ). و رجوع به مرق شود. شوربا. (صراح ).
- مرقة بیضاء ؛ آنکه در آن حوایج نریزند. (یادداشت مرحوم دهخدا).
مرقة. [ م َ ق َ ] (ع اِ) یک قطعه پشم که ابتدا برکنده شود. ج ، مرقات . (از اقرب الموارد).
کلمات دیگر: