به معنی جباری و قهاری باشد به لغت زند و اوستا . به لغت زند جبار و قهار و توانا . از بر ساخته های فرق. آذر کیوان ٠
کیش مند
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
کیش مند. [ ک َ / ک ِ / ک َ ی ِ م َ ] ( ص مرکب ) به معنی جباری و قهاری باشد به لغت زند و اوستا. ( برهان ) ( آنندراج ). به لغت زند،جبار و قهار و توانا. ( ناظم الاطباء ). از برساخته های فرقه آذرکیوان. رجوع به فرهنگ دساتیر ص 262 شود.، کیشمند. [ م َ] ( ص مرکب ) متدین و دیندار. || پیغمبر. ( ناظم الاطباء ) ( از اشتینگاس ). || در زند و پازند، نیرومند و قوی. ( از جانسون ) ( از اشتینگاس ).
کیش مند. [ ک َ / ک ِ / ک َ ی ِ م َ ] (ص مرکب ) به معنی جباری و قهاری باشد به لغت زند و اوستا. (برهان ) (آنندراج ). به لغت زند،جبار و قهار و توانا. (ناظم الاطباء). از برساخته های فرقه ٔ آذرکیوان . رجوع به فرهنگ دساتیر ص 262 شود.
کلمات دیگر: