کلمه جو
صفحه اصلی

مرقش

فرهنگ فارسی

لقب دو تن از شاعران جاهلیت

لغت نامه دهخدا

مرقش. [ م َ ق َ ] ( اِ ) مرقشیشا. ( فهرست مخزن الادویه ). رجوع به مرقشیشا شود.

مرقش. [ م ُ رَق ْ ق ِ ] ( ع ص ) نعت فاعلی از ترقیش. رجوع به ترقیش شود.

مرقش. [ م ُ رَق ْ ق ِ ] ( اِخ ) لقب دو تن از شاعران جاهلیت عرب ، یکی مرقش الاصغر، ربیعةبن حرملة، و دیگری مرقش الاکبر، عوف بن سعد.

مرقش. [ م ُ رَق ْ ق َ ]( ع ص ) نعت مفعولی از ترقیش. رجوع به ترقیش شود. || خال خال. خالدار. ( یادداشت مرحوم دهخدا ).

مرقش . [ م َ ق َ ] (اِ) مرقشیشا. (فهرست مخزن الادویه ). رجوع به مرقشیشا شود.


مرقش . [ م ُ رَق ْ ق َ ](ع ص ) نعت مفعولی از ترقیش . رجوع به ترقیش شود. || خال خال . خالدار. (یادداشت مرحوم دهخدا).


مرقش . [ م ُ رَق ْ ق ِ ] (اِخ ) لقب دو تن از شاعران جاهلیت عرب ، یکی مرقش الاصغر، ربیعةبن حرملة، و دیگری مرقش الاکبر، عوف بن سعد.


مرقش . [ م ُ رَق ْ ق ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از ترقیش . رجوع به ترقیش شود.



کلمات دیگر: