وادار کردن , اعوا کردن , غالب امدن بر , استنتاج کردن , تحريک شدن , تهييج شدن , بران داشتن , ترغيب کردن
اقنع
عربی به فارسی
لغت نامه دهخدا
اقنع.[ اَ ن َ ] ( ع ص ) شتری که در سر آن بلندی و در کرانه گردن وی پستی باشد. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ).
کلمات دیگر: