کنایه از اقامت کردن از حرکت باز ایستادن و ماندن .
رخت انداختن
فرهنگ فارسی
فرهنگ معین
( ~. اَ تَ ) (مص ل . ) اقامت کردن ، فرود آمدن .
لغت نامه دهخدا
رخت انداختن. [ رَ اَ ت َ ] ( مص مرکب ) یا رخت انداختن در جایی. کنایه از اقامت کردن. از حرکت بازایستادن و ماندن. توقف کردن در جایی :
گفتی از آن حجره که پرداختند
رخت عدم در عدم انداختند.
که دیگر مران خر بینداز رخت.
گفتی از آن حجره که پرداختند
رخت عدم در عدم انداختند.
نظامی.
سپه را یکی بانگ برداشت سخت که دیگر مران خر بینداز رخت.
( بوستان ).
کلمات دیگر: