( صفت ) قربانی شده فدا گشته .
ماخوذ از تازی در فارسی مال فدائ به معنی قربانی شده و فدا شده است .
ماخوذ از تازی در فارسی مال فدائ به معنی قربانی شده و فدا شده است .
فدی . [ ف ِ دا ] (ع مص ) فداء. فَدی ̍. رجوع به مصادر مذکور شود. || ج ِ فدیة. رجوع به فدیة شود.
فدی . [ ف َ دا ] (ع مص ) فِدی ̍. رجوع به فداء شود. || (اِ) مالی که در عوض مفدی داده شود.
- فداک ابی ، فدی لک ابی ؛ هنگام دعا کردن کس آرند، یعنی پدرم را فدای تو کنم . و آن از مصادری است که عامل آن بسبب کثرت استعمال حذف شود. (از اقرب الموارد).
ابوالفرج .
ادیب صابر.
سیف اسفرنگ (دیوان ص 483).
فدا#NAME?
(گویش رشتی) دادن.