عطری
فارسی به انگلیسی
perfumed aromatic
عربی به فارسی
خوشبو , معطر , بودار , گياه خوشبو , بدبو , زننده , داراي بو
فرهنگ فارسی
۱ - ( صفت ) منسوب به عطر . ۲ - ( اسم ) شمعدانی عطری .
لغت نامه دهخدا
عطری. [ ع ِ ] ( ص نسبی ) منسوب به عطر. معطر و دارای بوی خوش. ( ناظم الاطباء ). رجوع به عطر شود.
- شمعدانی عطری ؛ در اصطلاح گیاه شناسی نوعی شمعدانی که دارای برگهای بسیار معطر است و این بوی مطبوع عطر مخصوصاً با لمس برگها بیشتر استشمام می شود. ( از فرهنگ فارسی معین ). رجوع به شمعدانی شود.
- شمعدانی عطری ؛ در اصطلاح گیاه شناسی نوعی شمعدانی که دارای برگهای بسیار معطر است و این بوی مطبوع عطر مخصوصاً با لمس برگها بیشتر استشمام می شود. ( از فرهنگ فارسی معین ). رجوع به شمعدانی شود.
فرهنگ عمید
دارای عطر، معطر.
پیشنهاد کاربران
گل خوش بو
کلمات دیگر: