کلمه جو
صفحه اصلی

غبینه

لغت نامه دهخدا

( غبینة ) غبینة. [ غ َ ن َ ] ( ع اِمص ) نقصانی. بیخردی. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). || فریب. || فریب خوری در خرید. ( منتهی الارب ). فریب خوری در خرید و فروخت. ( آنندراج ). || به معنی غبن :
چشمی که جز به روی تو برمیکنم خطاست
وآن دم که بی تو میگذرانم غبینه ای.
سعدی ( غزلیات چ فروغی ).

غبینة. [ غ َ ن َ ] (ع اِمص ) نقصانی . بیخردی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || فریب . || فریب خوری در خرید. (منتهی الارب ). فریب خوری در خرید و فروخت . (آنندراج ). || به معنی غبن :
چشمی که جز به روی تو برمیکنم خطاست
وآن دم که بی تو میگذرانم غبینه ای .

سعدی (غزلیات چ فروغی ).



فرهنگ عمید

۱. فریب.
۲. فریب خوردگی در معامله.
۳. (اسم ) زیان، نقصان.


کلمات دیگر: