قزغند. [ ق َ غ ُ ] (اِخ ) از دههای سمرقند است .(معجم البلدان ). سمعانی در انساب گوید: گمان میرود که از دههای سمرقند بوده باشد، و جماعتی بدان منسوبند. (اللباب فی تهذیب الانساب ). رجوع به قزغندی شود.
قزغند
لغت نامه دهخدا
قزغند. [ ق ُ غ ُ ] ( اِ ) بار درخت پسته است و آن را مغز نمیباشد و بدان پوست را دباغت کنند. گویند درخت پسته یک سال پسته مغزدار و یک سال بی مغز بار می آورد. ( برهان ).
قزغند. [ ق َ غ ُ ] ( اِخ ) از دههای سمرقند است.( معجم البلدان ). سمعانی در انساب گوید: گمان میرود که از دههای سمرقند بوده باشد، و جماعتی بدان منسوبند. ( اللباب فی تهذیب الانساب ). رجوع به قزغندی شود.
قزغند. [ ق َ غ ُ ] ( اِخ ) از دههای سمرقند است.( معجم البلدان ). سمعانی در انساب گوید: گمان میرود که از دههای سمرقند بوده باشد، و جماعتی بدان منسوبند. ( اللباب فی تهذیب الانساب ). رجوع به قزغندی شود.
قزغند. [ ق ُ غ ُ ] (اِ) بار درخت پسته است و آن را مغز نمیباشد و بدان پوست را دباغت کنند. گویند درخت پسته یک سال پسته ٔ مغزدار و یک سال بی مغز بار می آورد. (برهان ).
فرهنگ عمید
میوۀ بی مغز نوعی درخت پسته که با آن پوست حیوانات را دباغت می کنند.
کلمات دیگر: