صفحه اصلی
کارجو
بستن
فارسی به انگلیسی
لغت نامه دهخدا
فرهنگ عمید
فارسی به انگلیسی
applicant
لغت نامه دهخدا
کارجو. ( نف مرکب ) رجوع به کارجوی شود.
فرهنگ عمید
۱. کارجوینده، جویای کار، آن که جویای شغلی است.
۲. (اسم، صفت ) [مجاز] مٲمور، خبردهنده.
کلمات دیگر: