غبازه. [ غ َ زَ / زِ ] ( اِ ) چوبدستی قلندران را گویند. ( برهان ). چوب گاوران باشد. ( صحاح الفرس ). چوبی که گاو و خران رانند. منجیک ( ترمذی ) گوید :
بر دل چون تاول است و تاول هرگز
نرم نگردد مگر بسخت غبازه.
نرم نگردد مگر بسخت غبازه.
بر دل چون تاول است و تاول هرگز
نرم نگردد مگر بسخت غبازه.
( لغت فرس ص 478 ) ( حاشیه برهان قاطع چ معین ).
خصم تو گاویست خرنهاد که هرگزنرم نگردد مگر بسخت غبازه.
ناصرخسرو ( از انجمن آرا ).
رجوع به گوازه و گواز و غباز شود.