کلمه جو
صفحه اصلی

قرط

عربی به فارسی

گوشواره , حلقه , اويز


فرهنگ فارسی

( اسم ) قرض .
شمشیر خالد بن ولید یا نام مردی

لغت نامه دهخدا

قرط. [ ق َ ] ( ع مص ) پاره نمودن. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). گویند: قرط الکراث قرطاً؛ پاره پاره نمود گندنا را در دیگ. ( منتهی الارب ).

قرط. [ ق َ رَ ] ( ع مص ) آویزان دروش گردیدن. گویند: قَرِطَ التیس قَرَطاً؛ آویزان دروش گردید تکه. ( منتهی الارب ). قرط التیس قرطاً؛ کان له زنمتان معلقتان فی اذنیه فهو اقرط. ( اقرب الموارد ).

قرط. [ ق ِ ] ( ع اِ ) نوعی از گندنا که کراث المائده نامند. ( از اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). || ( اِ صوت ) قرچ.

قرط. [ ق ُ ] ( ع اِ ) شعله آتش. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). || نره خرد کودک. ( منتهی الارب ). || الصرع علی القفا. ( اقرب الموارد ). || پستان. || آویزه اعلای گوش. ( منتهی الارب ). || گوشواره بناگوش. ج ، اقراط، قُروط، قِراط، قِرَطة. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). || شبدر که گیاهی است مانا به اسپست ، مگر بزرگ از آن. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ) ( آنندراج ). || ( اِخ ) ثریا را به علاقه مشابهت گویند. ( اقرب الموارد ).

قرط. [ ق ُ ] ( اِخ ) شمشیر عبداﷲبن حجاج. ( منتهی الارب ).

قرط. [ ق ُ ] ( اِخ ) ( ذوالَ... الوشاح ) شمشیر خالدبن ولید. || لقب سکن بن معاویةبن امیه. || نام مردی. ( منتهی الارب ).

قرط. [ ق َ ] (ع مص ) پاره نمودن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). گویند: قرط الکراث قرطاً؛ پاره پاره نمود گندنا را در دیگ . (منتهی الارب ).


قرط. [ ق َ رَ ] (ع مص ) آویزان دروش گردیدن . گویند: قَرِطَ التیس قَرَطاً؛ آویزان دروش گردید تکه . (منتهی الارب ). قرط التیس قرطاً؛ کان له زنمتان معلقتان فی اذنیه فهو اقرط. (اقرب الموارد).


قرط. [ ق ِ ] (ع اِ) نوعی از گندنا که کراث المائده نامند. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ). || (اِ صوت ) قرچ .


قرط. [ ق ُ ] (اِخ ) (ذوالَ ... الوشاح ) شمشیر خالدبن ولید. || لقب سکن بن معاویةبن امیه . || نام مردی . (منتهی الارب ).


قرط. [ ق ُ ] (اِخ ) شمشیر عبداﷲبن حجاج . (منتهی الارب ).


قرط. [ ق ُ ] (ع اِ) شعله ٔ آتش . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ). || نره ٔ خرد کودک . (منتهی الارب ). || الصرع علی القفا. (اقرب الموارد). || پستان . || آویزه ٔ اعلای گوش . (منتهی الارب ). || گوشواره ٔ بناگوش . ج ، اقراط، قُروط، قِراط، قِرَطة. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || شبدر که گیاهی است مانا به اسپست ، مگر بزرگ از آن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (آنندراج ). || (اِخ ) ثریا را به علاقه ٔ مشابهت گویند. (اقرب الموارد).


فرهنگ عمید

شعلۀ آتش.
۱. گوشواره.
۲. پستان.

شعلۀ آتش.


۱. گوشواره.
۲. پستان.


دانشنامه عمومی

قرط روستای کوچکی از توابع بخش کیش شهرستان بندر لنگه استان هرمزگان واقع در جنوب ایران است. از شمال دهلیز، از جنوب سیم، از مغرب لاز، و از سمت مشرق به الباغ محدود می گردد.
^ کتاب: الوحیدی الخنجی، حسین بن علی بن احمد، «تاریخ لنجه» ، چاپ دوم، دبی: دارالأمة للنشر والتوزیع، ۱۹۸۸ میلادی.
^ ^ کتاب: العصیمی، محمد بن دخیل، «عرب فارس» ، چاپ اول، دمام (عربستان سعودی): انتشاراتی الشاطیء الحدیثة، ۱۴۱۸ هجری قمری.
محمد صدیق، عبدالرزاق، «صهوة الفارس فی تاریخ عرب فارس» ، چاپ اول، شارجه: چاپ خانه المعارف، ۱۹۹۳ میلادی.
حاتم، محمد بن غریب، تاریخ عرب الهولة، چاپ اول، قاهره: دارالعرب للطباعة والنشر والتوزیع، ۱۹۹۷ میلادی.
کامله، القاسمی، بنت شیخ عبدالله، (تاریخ لنجة) مکتبة دبی للتوزیع، الامارات:، چاب دوم، انتشار سال ۱۹۹۳ میلادی. (به عربی).
بختیاری، سعید، «اتواطلس ایران» ، “ مؤسسه جغرافیایی وکارتگرافی گیتاشناسی، بهار ۱۳۸۴ خورشیدی.
جمعیت آن در حدود ۳۰ نفر می باشد. مردم این روستااز نژاد عرب و اهل سنت از شاخه حنبلی هستند.∗ساکنان این روستا به زبان عربی تکلم می کنند.∗اهالی روستا از طریق صید، ماهیگیری و کشاورزی امرار معاش می کنند.∗


کلمات دیگر: