کلمه جو
صفحه اصلی

قطاره

فرهنگ فارسی

۱ - ( مصدر ) بستن شتران بر نسقی واحد و پشت سر هم ۲ - دردی که از جوشاندن قند سفید به دست آید : ( قناد ) ... ششم کرت بجوشانند ( قند سفید را ) دردی ماند که آن را قطاره خوانند بغایت سیاه و کدر بود .
چکیده از خون و جز آن . چکیده هر چیزی یا آب اندک .

لغت نامه دهخدا

( قطارة ) قطارة. [ ق ُ رَ ] ( ع اِ ) چکیده از خون و جز آن. ( منتهی الارب ). چکیده هر چیزی. || آب اندک. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ).

قطارة. [ ق ُ رَ ] (ع اِ) چکیده از خون و جز آن . (منتهی الارب ). چکیده ٔ هر چیزی . || آب اندک . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).


فرهنگ عمید

۱. آنچه از چیزی بچکد، چکیده از هرچیز.
۲. آب اندک.

دانشنامه عمومی



کلمات دیگر: