کلمه جو
صفحه اصلی

قربه

فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱ - مشک شیر ۲ - مشکی که یک کرانه آن دوخته شده ۳ - ( مطلق ) مشک : از گشت روزگار سلامت مجوی از آنک هرگز سراب پر نکند قربه سقا . ( خاقانی . ۱۶٠ )
نام وادیی است

لغت نامه دهخدا

قربة. [ ق َ رَ ب َ ] (ع اِ) آب و جز آن که به پُری رساند آوند را. (منتهی الارب ).


قربة. [ ق ِ ب َ ] (اِخ ) (ابن ابی ...) احمدبن علی بن حسین عجلی . از محدثان است . (منتهی الارب ).


قربة. [ ق ِ ب َ ] (اِخ ) (ابو...) کنیه ٔ اسب عبیدبن ازهر است . (منتهی الارب ).


قربة. [ ق ِب َ ] (ع اِ) مَشک . || مشک شیر. || مشک یک کرانه دوخته . ج ، قِرَب ، قِرْبات ، قِرِبات . (منتهی الارب ). || مشک آب . || و در مثل آرند: لقیت منه عرق القربة، اصمعی گوید: بمعنای لقیت منه الشدة است ، و برخی گفته اند منظور عرقی است که از حامل مشک جاری شود. (از اقرب الموارد).


قربة. [ ق ُ ب َ ] (اِخ ) رودباری است . و این ممنوع الصرف است . (منتهی الارب ).


قربة. [ ق ُ ب َ ] (ع اِمص ) خویشی . || نزدیکی . (منتهی الارب ). قرب . گویند قربة در منزلت است و قرب در مکان و قربی در رحم است . (از اقرب الموارد). قُرُبة. رجوع به قُرب شود.
- قصد قربة (قربت ) . رجوع به قصد شود.


قربة. [ ق ُ رُ ب َ ](ع اِمص ) نزدیکی . خویشی . (منتهی الارب ). قربة و قُرَبة، آنچه بدان به خدای تعالی تقرب جویند از کارهای نیکو و طاعت . ج ، قُرَب ، قُرَبات . (از اقرب الموارد).


قربة. [ق ُ رَ ب َ ] (اِخ ) نام وادیی است . (معجم البلدان ).


فرهنگ عمید

مَشک آب یا شیر.

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی قُرْبَةٌ: وسیله ی تقرّب ونزدیک شدن
معنی قَرَّبَهُ: آن را نزدیک کرد(در عبارت"قَرَّبَهُ إِلَیْهِمْ "آن را نزد آنان گذاشت)
ریشه کلمه:
قرب (۹۶ بار)


کلمات دیگر: