ابن محمد بن سلیمان مشهور به مستغانمی فقیهی است از مردم مستغانم از ولایت وهران . وی در حدود بیست تالیف دارد .
قدور
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
قدور. [ ق ُ ] ( ع مص ) توانستن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). || ( اِ ) ج ِ قِدْر. ( منتهی الارب ) ( ترتیب عادل ).
قدور. [ ق َدْ دو ] ( اِخ ) ابن محمدبن سلیمان مشهور به مستغانمی فقیهی است از مردم مَستَغانِم از ولایت وهران. وی در حدود بیست تألیف دارد. از آنهاست : 1 - جلاءالران در مواریث. 2 - دررالفیض اللدفی فیما یتعلق بالکسب العیانی و السنی. به سال 1322 هَ. ق. درگذشت. رجوع به تعریف الخلف 2:322 و اعلام زرکلی ج 2: 792 و معجم المؤلفین ج 8 ص 129 شود.
قدور. [ ق َدْ دو ] ( اِخ ) ابن محمدبن سلیمان مشهور به مستغانمی فقیهی است از مردم مَستَغانِم از ولایت وهران. وی در حدود بیست تألیف دارد. از آنهاست : 1 - جلاءالران در مواریث. 2 - دررالفیض اللدفی فیما یتعلق بالکسب العیانی و السنی. به سال 1322 هَ. ق. درگذشت. رجوع به تعریف الخلف 2:322 و اعلام زرکلی ج 2: 792 و معجم المؤلفین ج 8 ص 129 شود.
قدور. [ ق َدْ دو ] (اِخ ) ابن محمدبن سلیمان مشهور به مستغانمی فقیهی است از مردم مَستَغانِم از ولایت وهران . وی در حدود بیست تألیف دارد. از آنهاست : 1 - جلاءالران در مواریث . 2 - دررالفیض اللدفی فیما یتعلق بالکسب العیانی و السنی . به سال 1322 هَ . ق . درگذشت . رجوع به تعریف الخلف 2:322 و اعلام زرکلی ج 2: 792 و معجم المؤلفین ج 8 ص 129 شود.
قدور. [ ق ُ ] (ع مص ) توانستن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || (اِ) ج ِ قِدْر. (منتهی الارب ) (ترتیب عادل ).
فرهنگ عمید
قِدر#NAME?
= قِدر
دانشنامه اسلامی
[ویکی الکتاب] معنی قُدُورٍ: دیگهای غذا (جمع قدر )
ریشه کلمه:
قدر (۱۳۲ بار)
«قُدُور» جمع «قدر» (بر وزن قشر) به معنای ظرفی است که غذا در آن طبخ می شود.
ریشه کلمه:
قدر (۱۳۲ بار)
«قُدُور» جمع «قدر» (بر وزن قشر) به معنای ظرفی است که غذا در آن طبخ می شود.
wikialkb: قُدُور
کلمات دیگر: