کلمه جو
صفحه اصلی

غفول

فرهنگ فارسی

غافل شدن بمعانی غفله و غفل

لغت نامه دهخدا

غفول . [ غ َ ] (ع ص ) شتر ماده که به سبب متانت و رزانت از چیزی نرمد. (منتهی الارب ) (آنندراج ). شتر ماده ٔ ابلهی که از شیر دادن به بچه ٔ از شیر بازگرفته شده امتناع نکند و به دوشیدن شیر از وی بی اعتنا باشد. (از اقرب الموارد).


غفول . [ غ ُ ] (ع مص ) غافل شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (مصادر زوزنی ). به معانی غفلة و غَفَل . (از اقرب الموارد). رجوع به غفلة و غَفَل شود.


غفول. [ غ َ ] ( ع ص ) شتر ماده که به سبب متانت و رزانت از چیزی نرمد. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). شتر ماده ابلهی که از شیر دادن به بچه از شیر بازگرفته شده امتناع نکند و به دوشیدن شیر از وی بی اعتنا باشد. ( از اقرب الموارد ).

غفول. [ غ ُ ] ( ع مص ) غافل شدن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( مصادر زوزنی ). به معانی غفلة و غَفَل. ( از اقرب الموارد ). رجوع به غفلة و غَفَل شود.

فرهنگ عمید

غافل شدن، فراموش کردن، از یاد بردن.


کلمات دیگر: