آنکه پناه و ملحا لشکریان است : گزین کیانی و پشت سیاه نگهدار ایران و لشکر پناه ( شا. لغ. )
لشکرپناه
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
لشکرپناه. [ ل َ ک َ پ َ ] ( ص مرکب ) ملجاء سپاه :
شماساس کین توز لشکرپناه
که قارن بکشتش به آوردگاه.
نگهدار ایران و لشکرپناه.
بجای پدر گورت آمد براه.
نگونسار کرد آن درفش سیاه.
فراز آمد آن گرد لشکرپناه.
بنزدیک شاهان ترا دستگاه.
ز گیو سرافراز لشکرپناه.
بر گیو گودرز لشکرپناه.
بپشت سپه باش لشکرپناه.
خروشان و جوشان و لشکرپناه.
بیامد که بد سرفراز سپاه.
گزین پور تو گیو لشکرپناه.
چو پیروز شد گرد لشکرپناه.
فرود آمد آن گرد لشکرپناه.
همانجا به شب خیمه زد با سپاه.
از آن پهلوانان لشکرپناه.
شماساس کین توز لشکرپناه
که قارن بکشتش به آوردگاه.
فردوسی.
گزین کیانی و پشت سپاه نگهدار ایران و لشکرپناه.
فردوسی.
پدر جستی ای گرد لشکرپناه بجای پدر گورت آمد براه.
فردوسی.
سبک شیردل گرد لشکرپناه نگونسار کرد آن درفش سیاه.
فردوسی.
چو نزدیک شهر جهاندار شاه فراز آمد آن گرد لشکرپناه.
فردوسی.
سر پهلوانان لشکرپناه بنزدیک شاهان ترا دستگاه.
فردوسی.
گریزان برفتند یکسر سپاه ز گیو سرافراز لشکرپناه.
فردوسی.
بفرمود تا شد ز پشت سپاه بر گیو گودرز لشکرپناه.
فردوسی.
تو با کاویانی درفش و سپاه بپشت سپه باش لشکرپناه.
فردوسی.
بجنبید با رستم از قلبگاه خروشان و جوشان و لشکرپناه.
فردوسی.
وزان سو یکی گرد لشکرپناه بیامد که بد سرفراز سپاه.
فردوسی.
فرستاده آمد به توران سپاه گزین پور تو گیو لشکرپناه.
فردوسی.
خروش آمد از بوق ایران سپاه چو پیروز شد گرد لشکرپناه.
فردوسی.
میان دو بیشه به یک روز راه فرود آمد آن گرد لشکرپناه.
فردوسی.
بشد زان دژم ، گرد لشکرپناه همانجا به شب خیمه زد با سپاه.
( گرشاسب نامه ص 131 ).
بدان آمدن شادمان گشت شاه از آن پهلوانان لشکرپناه.
نظامی.
فرهنگ عمید
آن که پشت وپناه لشکریان باشد.
کلمات دیگر: