( اسم ) پوستین قبا مانند .
قباپوستین
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
قباپوستین. [ ق َ ] ( اِ مرکب ) پوستین قبا :
زرش داد و اسب و قبا پوستین
چه نیکو بود مهر در وقت کین.
که اینک قبا پوستینم بپوش.
ز بدبختیش در نیامد به دوش.
زرش داد و اسب و قبا پوستین
چه نیکو بود مهر در وقت کین.
سعدی.
دلش بر وی از رحمت آورد جوش که اینک قبا پوستینم بپوش.
سعدی ( بوستان ).
قبا پوستینی گذشتش به گوش ز بدبختیش در نیامد به دوش.
سعدی ( بوستان ).
فرهنگ عمید
پوستین قبامانند: زرش داد و اسب و قبا پوستین / چه نیکو بُوَد مهر در وقت کین (سعدی۱: ۹۳ ).
کلمات دیگر: