کلمه جو
صفحه اصلی

کاردگر

فرهنگ فارسی

( صفت ) کارد ساز سکاک : [ حمز. از جاهی کارد گر که مرید شیخ بود و شیخ را در حق او نظری تمامتر ... ] . ( اسرار التوحید ) .
کارد ساز و چاقو ساز

لغت نامه دهخدا

کاردگر. [ گ َ ] ( ص مرکب ) کاردساز. و چاقوساز. ( ناظم الاطباء ). سکاک. آنکه کارد سازد : حمزه ازجاهی کاردگر که مرید شیخ بود و شیخ را در حق او نظری تمامتر، هر روز که نوبت مجلس شیخ بودی حمزه بگاه از ازجاه برفتی و تا آن وقتی که شیخ از خانه بیرون آمدی او به میهنه رسیدی و بر جای خود نشستی. ( اسرار التوحید چ ذبیح اﷲ صفا ص 238 ).

فرهنگ عمید

کارد ساز، چاقوساز.


کلمات دیگر: