۱ - تندرو گرم ران . ۲ - تعجیل کننده شتابنده : نفس سرد سحر گرم رو از بهر چراست ? یادم آمد : زپی آنکه رسول چمن است . ( مجیر بیلقانی ) ۳ - تعجیل کننده شتابنده . ۴ - عاشق بی صبر . ۵ - سالک چالاک .
گرم رو
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
گرم رو. [ گ َ رَ / رُ ] ( نف مرکب ) شتاب رو. ( رشیدی ). تعجیل و شتاب کننده. ( برهان ). تیزرو. ( آنندراج ). آنکه بشتاب رود :
اگر دیر شد گرم رو باش و چست
ز دیرآمدن غم ندارد درست.
که خط بروم برد دمبدم ز هندوبار.
خرمن میسوز و دانه میپاش.
کی شدی روشن به گیتی راز پنهانم چو شمع.
ای دریغا عاشقان گرم رو در راه دین
تیر ایشان دیده دوز و عشق ایشان سینه مال.
ای مرد گرم رو چه روی بیش از این به پیش
چندان مرو به پیش که پیشان پدید نیست.
که خار مغیلان نکندی ز پای.
گرم رو چون جسم موسی کلیم
تا به بحرینش چو پهنای گلیم.
اگر دیر شد گرم رو باش و چست
ز دیرآمدن غم ندارد درست.
سعدی.
قلم بیمن یمینش چو گرم رو مرغیست که خط بروم برد دمبدم ز هندوبار.
سعدی.
در سیرو سلوک گرم رو باش خرمن میسوز و دانه میپاش.
نزاری قهستانی.
گر کمیت اشک گلگونم نبودی گرم روکی شدی روشن به گیتی راز پنهانم چو شمع.
حافظ.
|| عاشق بی صبر. ( برهان ) ( آنندراج ) : ای دریغا عاشقان گرم رو در راه دین
تیر ایشان دیده دوز و عشق ایشان سینه مال.
سنایی.
|| سالک چالاک. ( برهان ) ( آنندراج ). سالک طریقت : ای مرد گرم رو چه روی بیش از این به پیش
چندان مرو به پیش که پیشان پدید نیست.
عطار.
چنان گرم رو در طریق خدای که خار مغیلان نکندی ز پای.
سعدی ( بوستان ).
|| با حرارت و شهامت طی طریق کننده : گرم رو چون جسم موسی کلیم
تا به بحرینش چو پهنای گلیم.
مولوی.
فرهنگ عمید
۱. تندرو، روندۀ به شتاب.
۲. (تصوف ) سالکی که با شورواشتیاق در طلب مقصود بکوشد: چنان گرم رو در طریق خدای / که خار مغیلان نکندی ز پای (سعدی۱: ۸۳ ).
۲. (تصوف ) سالکی که با شورواشتیاق در طلب مقصود بکوشد: چنان گرم رو در طریق خدای / که خار مغیلان نکندی ز پای (سعدی۱: ۸۳ ).
پیشنهاد کاربران
گرم رو: تندرو، شتابنده
سرد پیان آتش از او تافتند
گرم روان آب در او یافتند
شرح مخزن الاسرار نظامی، دکتر، برات زنجانی، ۱۳۷۲، ص ۲۳۸.
سرد پیان آتش از او تافتند
گرم روان آب در او یافتند
شرح مخزن الاسرار نظامی، دکتر، برات زنجانی، ۱۳۷۲، ص ۲۳۸.
کوشا
خروشنده
کلمات دیگر: