غلامانه.[ غ ُ ن َ / ن ِ ] ( ص نسبی ، ق مرکب ) چون غلامان. به سان غلامان : و محمد آن شب پیراهن غلامانه پوشیده و ردا بر سر افکنده و نعلین در پای کرد. ( ترجمه تاریخ طبری نسخه خطی متعلق به کتابخانه لغت نامه ).
گه از فرق سرش معجر گشادی
غلامانه کلاهش برنهادی.
گرچه این قاعده ای مرتسم است.
گه از فرق سرش معجر گشادی
غلامانه کلاهش برنهادی.
نظامی.
شکل شاگرد غلامانه مکن گرچه این قاعده ای مرتسم است.
خاقانی.
|| ( اِ مرکب ) مختصر نقدی که خریدار به شاگرد دکان دهد. عطیه ای که به غلام دهند چون پیغام یا خبری آرد یا امری انجام کند یا از استاد او چیزی خرند. شاگردانه. خدمتانه. قُلﱡق. راشن.