( صفت ) کافور بیزنده کافور بار . یا ابر کافور بیز . ابری که برف بارد .
کافوربیز
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
کافوربیز. ( نف مرکب ) کافور بیزنده. کافوربار.
- ابر کافوربیز ؛ ابری که برف بارد.
- ابر کافوربیز ؛ ابری که برف بارد.
فرهنگ عمید
۱. کافوربیزنده، کافوربار.
۲. [مجاز] بارندۀ برف: هوا کافوربیزی می نماید / هوای ما اگرسرد است شاید (نظامی۲: ۲۷۸ ).
۲. [مجاز] بارندۀ برف: هوا کافوربیزی می نماید / هوای ما اگرسرد است شاید (نظامی۲: ۲۷۸ ).
کلمات دیگر: