کلمه جو
صفحه اصلی

غرن

فرهنگ فارسی

غرنگ، صدای گریه وناله، گریه ونوحه
( اسم ) ۱ - صدای خرخری که به سبب گریه یا فشردن گلو در حلق پدید آید ۲ - نوایی است از موسیقی . یا غرنگ و غریو . آه و ناله و فریاد .
سست ضعیف

لغت نامه دهخدا

غرن. [ غ َ رَ ] ( اِ ) بانگ و دمدمه و نوحه در وقت گریستن. ( برهان قاطع )( آنندراج ). بانگ نوحه و گریستن. مخفف غرنگ. ( فرهنگ رشیدی ) ( آنندراج ). بانگ و دمدمه گریستن بود در گلو. ( فرهنگ اسدی ) ( از جهانگیری ) ( از اوبهی ) :
دو دستم به سستی چو پوده پیاز
دو پایم معطل ، دو دیده غرن.
بوالعباس عباسی ( از فرهنگ اسدی ).
ومعلوم نیست این بیت چگونه شاهد این معنی است و غرن که صفت دو دیده است چگونه معنی بانگ گریستن میدهد.
اگر نه تربیت و اصطناع شاه بدی
ملوک عصر بدندی همیشه جفت غرن.
شمس فخری ( از رشیدی ) ( از آنندراج ) ( از جهانگیری ) ( از انجمن آرا ).
|| گریه درگلو پیچیده. ( برهان قاطع ) ( آنندراج ).

غرن. [ غ َ رَ ] ( ع اِ ) مرغی است ، یا عقاب ، یا مرغی است شبیه عقاب. ج ، اَغران. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). عقاب نر، راجز گوید: «قد عجبت من سهوم و غرن ». || غراب نر. || مرغ عقعق نر . ( اقرب الموارد ). || خرچنگ. ( منتهی الارب ). سرطان. ( اقرب الموارد ). || ( مص ) خشک شدن خمیر بر کاسه چوبین. ( از اقرب الموارد ) .

غرن. [ غ َ رِ ] ( ع ص ) سست. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). ضعیف. ( اقرب الموارد ).

غرن . [ غ َ رَ ] (اِ) بانگ و دمدمه و نوحه در وقت گریستن . (برهان قاطع)(آنندراج ). بانگ نوحه و گریستن . مخفف غرنگ . (فرهنگ رشیدی ) (آنندراج ). بانگ و دمدمه ٔ گریستن بود در گلو. (فرهنگ اسدی ) (از جهانگیری ) (از اوبهی ) :
دو دستم به سستی چو پوده پیاز
دو پایم معطل ، دو دیده غرن .

بوالعباس عباسی (از فرهنگ اسدی ).


ومعلوم نیست این بیت چگونه شاهد این معنی است و غرن که صفت دو دیده است چگونه معنی بانگ گریستن میدهد.
اگر نه تربیت و اصطناع شاه بدی
ملوک عصر بدندی همیشه جفت غرن .

شمس فخری (از رشیدی ) (از آنندراج ) (از جهانگیری ) (از انجمن آرا).


|| گریه ٔ درگلو پیچیده . (برهان قاطع) (آنندراج ).

غرن . [ غ َ رَ ] (ع اِ) مرغی است ، یا عقاب ، یا مرغی است شبیه عقاب . ج ، اَغران . (منتهی الارب ) (آنندراج ). عقاب نر، راجز گوید: «قد عجبت من سهوم و غرن ». || غراب نر. || مرغ عقعق نر . (اقرب الموارد). || خرچنگ . (منتهی الارب ). سرطان . (اقرب الموارد). || (مص ) خشک شدن خمیر بر کاسه ٔ چوبین . (از اقرب الموارد) .


غرن . [ غ َ رِ ] (ع ص ) سست . (منتهی الارب ) (آنندراج ). ضعیف . (اقرب الموارد).


فرهنگ عمید

۱. صدای گریه و ناله.
۲. گریه و نوحه.


کلمات دیگر: