فرخجسته

۱ - مبارک خجسته میمون : این غم دل برد یک ره چون هزیمت گشت برد فرخجسته فر فروردین پدید آورد ورد . ۲ - مطرب نوازنده و سازنده ۳ - خجسته گل همیشه بهار .

فرخجسته. [ ف َ خ ُ ج َ ت َ / ت ِ ] ( ص مرکب ) از: فر ( پیشاوند ) + خجسته. ( حاشیه برهان چ معین ). مبارک. میمون. ( برهان ). فرخ. خجسته :
فرخت باد و فرخجسته بود
سده و عید فرخ و بهمن.بزرگی و شرف و دولت و سعادت و ملک
همی درفشد از این فرخجسته پرده سرای.فرخنده باد بر ملک این روزگار عید
وین فصل فرخجسته و نوروز دلستان.با فال فرخ آیم و با دولت بزرگ
با فرخجسته طالع و فرخنده اختیار.لطافت سخن و فرخجسته طلعت تو
به مهر تو همه ساله دلم رهین دارد.چه تحفه است ؟ یکی فرخجسته فرزند است
موافقان را شادی فزای و انده کاه.|| مطرب و سازنده. || ( اِ مرکب )نوعی گل است. ( برهان ).

خجسته، میمون، مبارک: این غم دل برد یک ره چون هزیمت گشت بَرْد / فرخجسته فر فروردین پدید آورد وَرد (غضایری: شاعران بی دیوان: ۴۵۸ ).