مترادف حمدونه : بوزینه، شادی، میمون
حمدونه
مترادف حمدونه : بوزینه، شادی، میمون
مترادف و متضاد
بوزینه، شادی، میمون
فرهنگ فارسی
میمون، بوزینه
( اسم ) بوزینه میمون . جمع : حمدونگان .
نام دختر هارون الرشید است
( اسم ) بوزینه میمون . جمع : حمدونگان .
نام دختر هارون الرشید است
فرهنگ معین
(حَ نِ ) [ ع . حمدونة ] (اِ. )بوزینه ، میمون .
لغت نامه دهخدا
( حمدونة ) حمدونة. [ ح َ ن َ] ( اِخ ) نام دختر هارون الرشید است. ( منتهی الارب ).
حمدونة. [ ح َ ن َ ] ( اِخ ) نام دختری ادیبه و شاعره است از اهالی قصبه وادی اش از غرناطه اندلس که بحسن و لطافت اشعار و قوت فصاحت و بلاغت شهرت یافت. ( قاموس الاعلام ). رجوع به حمدة شود.
حمدونه. [ ح َ ن َ ] ( ع اِ ) میمون و آن جانوری است شبیه به انسان و بعربی قرد خوانند. ( آنندراج ) ( منتهی الارب ) :
موش وبقر و پلنگ و خرگوش بکار
زین چار که بگذری نهنگ آید و مار
و آنگاه به اسب و گوسفند است شمار
حمدونه و مرغ و سگ و خوک آخرکار.
حمدونة. [ ح َ ن َ ] ( اِخ ) نام دختری ادیبه و شاعره است از اهالی قصبه وادی اش از غرناطه اندلس که بحسن و لطافت اشعار و قوت فصاحت و بلاغت شهرت یافت. ( قاموس الاعلام ). رجوع به حمدة شود.
حمدونه. [ ح َ ن َ ] ( ع اِ ) میمون و آن جانوری است شبیه به انسان و بعربی قرد خوانند. ( آنندراج ) ( منتهی الارب ) :
موش وبقر و پلنگ و خرگوش بکار
زین چار که بگذری نهنگ آید و مار
و آنگاه به اسب و گوسفند است شمار
حمدونه و مرغ و سگ و خوک آخرکار.
؟
حمدونه . [ ح َ ن َ ] (ع اِ) میمون و آن جانوری است شبیه به انسان و بعربی قرد خوانند. (آنندراج ) (منتهی الارب ) :
موش وبقر و پلنگ و خرگوش بکار
زین چار که بگذری نهنگ آید و مار
و آنگاه به اسب و گوسفند است شمار
حمدونه و مرغ و سگ و خوک آخرکار.
موش وبقر و پلنگ و خرگوش بکار
زین چار که بگذری نهنگ آید و مار
و آنگاه به اسب و گوسفند است شمار
حمدونه و مرغ و سگ و خوک آخرکار.
؟
حمدونة. [ ح َ ن َ ] (اِخ ) نام دختری ادیبه و شاعره است از اهالی قصبه ٔ وادی اش از غرناطه ٔ اندلس که بحسن و لطافت اشعار و قوت فصاحت و بلاغت شهرت یافت . (قاموس الاعلام ). رجوع به حمدة شود.
حمدونة. [ ح َ ن َ] (اِخ ) نام دختر هارون الرشید است . (منتهی الارب ).
فرهنگ عمید
میمون، بوزینه.
کلمات دیگر: